یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یادداشت صد و سیم

اینو یکی از دوستای قدیم وبلاگ گذاشته :

سلام
مهدیه چی شدی تو ؟
چرا اینطوری شدی ؟
هر یه ماه یه پست میزاری ...
اون یکی از یکی بدتر ...خیلی داغونی از لحاظ روحی ها
یکم به خودت بیا ...
یک کمی بی خیال بعضی چیزا چیز شو
منطقی فکر کن ...شما که دختر عاقل و بالغ و خیلی منظقی بودی
تعجب میکنم از تو که چرا اینطوری شدی
اعتماد به نفست کو پس

مشکلات هم همیشه هست
همه ادما اشتباه میکنن تو زندگی شون


راست میگه

من مغرور بودم

پر از اعتماد به نفس

الان تهی شدم

شکننده

ناامید

و......

به قولش خیلی داغون


من خودمو نمیبخشم

از 3 سال پیش

کاش این 3 سال نابود میشد

کاش....

دوست داشتم حداقل میتونستم مامانمو بغل کنم و از ته دلم  گریه کنم

بهش میگفتم چه مرگمه

شایدم یه چیزایی باید بین خدا و بندش بمونه


یادداشت صد و بیست و نهم

حالم خیلی خیلی خیلی بهتره

روزایی که یکم بهتر میشدم باورم نمیشد که دارم خوب میشم 

ممنونم از همه کسایی که دعام کردم

الان هر کار کوچیکی که میکنم وقتی یادش میفتم که چه عذابی میکشیدم فقط شکر میکنم

با اینکه من بنده خوبی نیستم ولی خدا دوسم داشت

ممنون از همه کسایی که یک ماهه ازم خبری ندارن ولی بازم خبری ازم نمیگیرن

نشون دادن بهم که بمیرم هم براشون مهم نیست

ممنون از کسی که مسبب همه بدبختیای من بود ولی نگفتن زنده ای یا مرده

هنوزم عین خیالش نیست

ممنون از خداجون که بهم نشون داد تو این دنیا فقط خانوادت و از همه بیشتر مامانت نگرانته

ممنون از خدا که هنوز بی آبروم نکرده

دیگه زندگی خیلی تغییر کرده 

خیلی

زندگی جدید سلااااام

__________________________________________________________________________

بعد از مدتها رفتم آرایشگاه 

هنوز یک هفته است هرکی میبینم میگه ازدواج کردی ؟

یعنی اینقدر تغییر کردم؟

نمیدونن دور ازدواج و هرچی جنس مذکره خط کشیدم....