یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

95.04.28

وقتی ساعت  12 شب یهو همه چی فروکش کرد ...

اومد و میگفت این مغز خره تو سر من 

ناراحت بود که منو زده 

تا دو روز منو میدید بغض میکرد و من هنوز از رفتارم شرمنده ام 

سر لج انداختمش


95.04.28

اون شب تموم شد ولی هنوز صحنه هاشو جلوی چشمام دارم 

وقتی بابام دستشو بلند کرد به حسین گفت میزنمت 

وقتی مامانم گریه کرد

وقتی حسین مامان و بوسید تا آر وم شه

منکه تازه رسیده بودم خونه و مبهوت بودم 

بابا که فقط میخواست حرصشو خالی کنه...

آروم بودم باهاش منم یهو شدم مثل خودش 

وقتی توپارکینگ جلوش وایستادم

وقتی زد تو گوشم .....

وقتی گفتم یادت باشه پیرمرد 60 ساله بعد از 30 سال دستت رو من بلند شد

وقتی دستشو گرفتم و گفتم یادت باشه زورم از تو بیشتره ....

وقتی داشت از پله ها میفتاد  و گرفتمش.....

همسایه هایی که بعد از 20 سال صدای ما رو شنیدن و حالا ...

نمیدونم انگار بعد از 7 ماه هممون لبریز شدیم



95.04.25

میشه بخوابی دیگه بلند نشی

میشه دنیا تموم شه

دیگه نمیخوام ....