یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یادداشت صد و بیست و یکم

یه پیرمردِ هر روز صبح تو مترو ویفر میفروشه

هرروز صبحم میگه
باباجونم 2 تاش هزاره ...
اینقده قیافش مهربونه
دلم میسوزه
آخه چرا تو این سن باید هنوز کار کنن
همین بابای خودم مثلا...
بخدا وقتِ استراحتِ
اما خوب چرخِ زندگی نمیچرخه....
وقتی ازش خرید میکنی میگه پیر بشی باباجونم ...
من زیاد ویفر نمیخورم وگرنه همشو هرروز میخریدم
...........................................
شده از همه چیز و همه کس خسته بشید ؟
برای من زیاد پیش میاد
اول از همه ناپدید میشم
ببینم اصن مهم هستم یا نه
در اکثر موارد میبینم نیستم
یه عالمه هم غصه میخورم
بعد فکر میکنم خوب من مگه به فکر دیگران بودم که اونا به فکرم باشن
بعدشم میبینم بعله
من بودم
کنارشون بودم
کمکشون کردم
هر کمکی از دستم بر اومده انجام دادم
نه اصن کمکم نکردم به یادشون که بودم
ولی خوب دیگه ...
هر از چند گاهی لیست ِ گوشیم پاک میشه
همش ....
و تا مدتها خالی میمونه
ایندفعه نوبتِ آهنگای گوشیم بود همش پاک شد
خوبه یه وقتایی خودتونو امتحان کنید به هیچ کس و هیچ چیز وابسته نباشید
به روزایی که میگذرونید دقت کنید
ببینید به چی وابسته هستید
چی همه ی وقتتون رو میگیره
براتون اهمیت داره
ببینید میتونید ازش دل بکنید
خودتون رو مجبور کنید وابسته نباشید
...........................................
یه سری از آدما رو دیدید پر از شعارن
حرفای قشنگ قشنگ میزنن
وقتی باهاشون برخورد داری
وقتی بیشتر میشناسیشون
یه ذره که میگذره
شروع میکنی به تحلیل
حرفاشون و میزاری کنار رفتارشون
میبینی اووووووووووووووه این کجا و اون کجا...
همین دیگه
متنفرم از این آدما
از یه سری دیگه هم متنفرم
اونایی که دوست دارن دیگران رو له کنن
اعتراف میکنم آرزو دارم تنها شدنشون رو ببینم
آره دیگه مهربون نیستم
چون نامهربونی میبینم

یادداشت صد و بیستم

خیلی روزا نوشتم و پاک کردم.....

من آدم غرغرویی نیستم ولی انگار این چند وقته خیلی غر زدم

فقط بگم که روزا از قبل داره بهتر میگذره

امیدوارم همین جوری بمونه