یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

آخرین روزهای اسفند 1400

آدم یه وقتایی واقعا حیروون میشه

نمیدونه اونی که حتی سکوتتم می فهمید رو باید بزاری کنار؟ 

دوم

میدونی چی تو دلمه؟

به واسطه شغلت آدما وقتی میان پیشت ک پر از غم هستن

پس اگه بهت غم نگم دوستت نیستم


٢٠ اسفند ١۴٠٠

حس جالبی نیست


خیلی وقته این افکار میاد تو ذهنم ولی میگم نزدیک پریوده به افسردگی رسیدی

ولی شاید حقیقت باشه

از جمع دوستام طرد شدم، من واقعا درکی از احساسات اونا نداشتم ک بخوام همدردی کنم

خب اونام درکی از احساسات من نداشتن

مگه همه چیز دو طرفه نیست؟

چند سال پیش ک اون اتفاقا برای بابا افتاد خودمو نمیبخشم چون همش تو فکرم بود ک چرا زندگی ما روتین شده هیچ اتفاقی توش نمیفته ک یهو رگبار اتفاقای بد افتاد

الانم وقتی عکس دورهمی های دوستامو میبینم ک حتی بهم خبر ندادن

میگم یعنی باید یه اتفاقی برام بیفته، یکی رو از دست بدم ک تو این جمع باشم؟

اگر روزی این اتفاق بیفته هیچ کدومشون رو نمیبخشم

فکر میکنم دیوونه بشم

خدایا خانواده امو حفظ کن....