یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یاداشت هفتاد و ششم

(طاقت بیار) فریدون آسرایی


طاقت بیار طاقت بیار تو این روزهای انتظار

طاقت بیار طاقت بیار تو سردی شب های تار

طاقت بیار رو قلب تو به دست تنهایی نده

فانوس چشماتو ببند به این شب های غم زده

روزهای خوبو جا نزار تو سختی های روزگار

به خاطر منم شده طاقت بیار طاقت بیار

 

***************************************

طاقت بیار تو این روزهای انتظار

طاقت بیار تو سردی شب های تار

 

***************************************

زمزمه ی رسیدنت پشت سکوت جاده ها

چندتا قدم مونده فقط به خاطر خدا بیا

خسته ای کوله بارتو روی شونه های من بزار

راه زیادی اومدیم طاقت بیار طاقت بیار

نگو شکستی نگو بریدی منم مثل تو دلم گرفته

باید بمونی طاقت بیاری تو روزگاری که غم گرفته 


 

تازه فهمیدم اگه وبلاگمو با اینترنت اکسپلورر باز کنی یکسری از کداش فعال میشه 

امتحان کنید  





یادداشت هفتاد و پنجم

داره گزارش سالگرد احمد شاه مسعود رو نشون میده اونم تو لندن

بعد از ده سال

سالن پر از جوونه

و نکته مهم اینه که این جوونا لباسهایی به تن دارن که عکس احمد شاه مسعود روشه

کلاههایی که روسرشونه متعلق به کشورشونه

همونایی که هر افغانی به سر داره

لباسهایی به تن دارن که هر افغانی به تن داره

بازم اشاره میکنم ... اینجا لندنه



یادداشت هفتاد و چهارم

دارم به ارشد در رشته تربیت بدنی فکر میکنم 

 

 

 

 

آخه منه مهندس  

 

اونم مهندس بیکار 

خوب ورزشکارم هست این مهندس 

نظری نداری؟؟  

**********************************************************************

ارشد رو باید دولتی  

اونم روزانه بخونم ... باید

به نصیحت یه دوست گوش کردم و میخواستم شروع کنم  

از پایه  

از همون اولین اصول ریاضی 

چون اگه بلدشون نباشم تو مهندسی هیچ چیز رو بلد نیستم 

رشتم هم که بین IT و مخابرات بلاتکلیفه 

گفتم شاید IT بهتر باشه  

اما کاشف یه عمل اومد که درصد پذیرش خیلی خیلی کمتر از مخابراته    

اطلاعات منم در مورد هر دو نصفه 

**********************************************************************

یه روز که باشگاه بودم یه خانمی اومد گفت : بابا شماها هم آخرش به جایی نمیرسید  

گفتم: مثلا به کجا ؟؟

گفت: تیمی  

مسابقه ایی 

من دارم میرم کلاسای مربیگری  

- چه رشته ای؟؟ 

-بدنسازی 

-تو که چند ماهه شروع کردی ( حرفه ای فوتسال بازی میکرد) 

از اینجا بود که فکر کردم اینهمه درس خوندم با واحدهای سخت 

با معدل خوب .... این از دانشگاه

با چه عذابی کلاس زبان میرفتم با چه نمره های عالی پاس میکردم ترمارو ... این از زبان

الانم تو این کلاس جدید همه میگن بابا همه چیزو میدونی که 

خیلی جاها از استاد  

از مسئول موسسه بیشتر 

اما چه فایده 

باید استفاده ای کرد 

حالا بیام فنی هم ارشد شرکت کنم کلی درس بخونم  

وقتی استفاده ای نمیشه 

حداقل تربیت بدنی اینه که هم ساده تره هم کارش شادابیه بیشتری داره 

ار زندگیتم بیشتر لذت میبری  

**********************************************************************

اینا برای یگانه جونی..... گفتم دلیل براش دارم ... دوست نداشتم اینجوری برداشت کنی ببخشید خوب عصبانی شدم....البته مطمئن بودم همچین برداشتی میکنی.. چون ازم دور شدی و خیلی چیزا رو نمیدونی