یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یادداشت نهم

دوباره برگردیم سراغ همون سریال  

خیلی جالبه که پدر مادرا اصلا بچه ها رو درک نمیکنن 

امشب وقتی امیرحافظ سر مامانش داد زد که اکرم زنمه و باباش گفت به خاطر کار تو ما الان گیر کردیم  

بابام گفت چه پسره پررویی 

میخواستم بهش بگم 

شما خودتون تا غریزه جنسیتون گل میکرد زن میگرفتید و همون شب کارتونو میکردید  

الان مامانم بعضی وقتا خندش میگیره چون من خودم حاصل شب اولم - آدم چقدر کثیفه ـ  

اما حالا ما چی  

چند سال باید این غریزه سرکوب بشه  

بعدم که نامزد داشته باشی اما از همه چی محروم باشی خوب بیچاره بعد از چهار سال چقدر تحمل کنه!!

یادداشت هشتم

این سریال جراحت رو میبینید 

یکی دیگه از بدبختیه دخترا رو نشون میده  

پسره عشقو و حالشو کرده  

باور کنید دختره تو اون زمان داشته به این روزا فکر میکرده و هیج لذتی نبرده  

حالا چی دختره باید فکر دختر نبودنش باشه اینکه اسم پسره تو شناسنامش نیست و هزار حرف مردم پشت سر خودش و خانوادشه 

 اما پسره میتونه بدون اینکه آب از آب تکون بخوره زندگیه جدیدی رو شروع کنه!!

نظرتون چیه؟؟

من به آمار زمین مشکوکم اگر این شهر پر از آدمهاست پس چرا این همه دلها تنهاست