یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

آرزوهای کوچک و به ظاهر مسخره 1

امروز داشتم یادداشت یکی از همکارامو که برای برادرش نوشته میخوندم 
خودش 5 سالی ازم کوچکتر هست و برادرش 1 سال 

حدود سه سالی هست که برادرش بر اثر کرونا فوت کرده ولی هنوز این داغ تازه است

وقتی این یادداشت رو میخوندم با خودم گفتم خیلی از اینها برای من آرزو هست، جسارت انجامش هم ندارم 

زیبا نیست؟

اینکه وقتی احساس کمبود دارم بتونم به برادرم زنگ بزنم و از عالم آدم گله کنم 

یا بعد از ظهر با هم بریم یه کافه و بشینیم و کلی از هر دری حرف بزنیم، سرمو بزارم رو شونش و دلداریم بده 

یا نه من شریک روزهای سخت اون باشم 

الان از دوست دخترش بهم بگه و سفرهایی که با هم رفتن 



بشینم فکر کنم به روزهای عروسیش و اینکه با چه آهنگی با هم برقصیم 


هرروز و هرروز  به رقص فکر میکنم، دنبال کلاس های رقص متفاوت میگردم، اما جرات رقصیدن ندارم 

یه عالمه عکس پیرهن های تابستونی خوشگل پیدا میکنم ......


هرروز بعد از خداحافظی از مامانم دوست دارم بغلش کنم و ببوسمش و بعد از خونه برم بیرون


این همه فاصله از همه دارم.....


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد