یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یادداشت صد و نوزدهم

من یه آدمِ پژمرده شدم ، خودم میدونم

هیچی خوشحالم نمیکنه

اصن دیگه یادم رفته خوشحالی ، خوشگذرونی، خنده چه شکلیه

************************************************

یه حسِ بدی دارم این روزا

حسِ گم کردنِ یه چیزی ، یه کسی ، یه حسی....

نمیدونم چیه، نمیدونم کیه، نمیدونم کجاست.....

*************************************

اوضاعِ کاری افتضاح شده

هممون به زور میریم سرِ کار 

دلمون خوش بود مدیری داریم که پشتمونِ

به حرفامون گوش میکنه

دلش میسوزه

اونم فعلن چند ماهه برای نشون دادنِ خودش به بالا دستاش فقطِ کمرِ مارو داره زیر کار خم میکنه

******************************************************************

2 هفتس مریضم

با یه بی احتیاطیِ کوچیک 

سرماخوردم حسابی

البته تو اون لحظه اصن تو حال خودم نبودم

دارو ها اثری نداشت

دیروز که داشتم میرفتم سرِ کار توی مترو یهو عرق کردم ، حالت تهوع گرفتم

هی به خودم گفتم مالِ هوای بسته ی متروس

خوب میشی ، چیزی نیس

یهو دیدم واقعا دیگه نمیتونم وایسم ، سرم داره گیج میره

اومدم بیرون ، زنگ زدم به سرپرستم گفتم امروزو برام مرخصی رد کتید نمیتونم بیام

برگشته میگه : گفتن به هیچ وجه مرخصی ندین ، بیا حالت بد بود برگرد

بغضم گرفته بود عصبانی هم بودم

گفتم : من نمیتونم بیام وسطِ راه دارم برمیگردم ، بعد شما میگی بیا اگه حالت بد بود برگرد

براتون استعلاجی میارم، خدانگهدار و فطع کزدم .....

به زور خودمو رسوندم خونه

رفتم دکتر

میگه بدنت پر از عفونته

یه عالمه چرک خشک کن و آمپول داده

با یه روز مرخصی

میگم یه روز کمه ها

میگه فردا که تعطیله

آخه کارِ من یه جوریه تعطیلی ندارم .......

و به این ترتیب

و تو کارِ ما که تعطیلی در کار نیست و مرخصی نمیدن

بنده این هفته فقط شنبه رفتم

به قولِ برادرم دیگه اخراجم میکنن....

*********************************************************************

زندگی سخت تر و بدتر از اون چیزیه که فکرشو بکنم

هر شب که برمیگرم خونه

میگم : خدایا کی میخوای روی خوشِ این زندگی رو بهم نشون بدی

بدونم یه روی دیگه هم داره


نظرات 12 + ارسال نظر
عرفان سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:44 ب.ظ http://dastforosh.blogsky.com

درست میشه طاقت بیار

طاقت نیارم چیکار کنم

امـــــین - اتاقـــــک خـاطـره ها سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:17 ب.ظ http://otaghak.blogsky.com

ایشالا زودتر خوب میشی

ایشاالله

sid سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:24 ب.ظ http://sid-sid.blogfa.com

اقا من کامل خوندم...
قسمت اول: اخه چرا؟هان؟ینی چی خوشحالی یادت رفته؟مگه الکیه؟
قسمت دوم:اون حسه واسه منم اشناست...به زودی میاد
قسمت سوم:اقا به خدا پول اینقد ارزشش رو نداره که بخوای بخاطرش اینقد اذیت شی
قسمت چهارم:گه خوردن که بهت مرخصی ندادن...عجب لجنایین...اه...ببین حیف تو که میری اونجا خداییش.ایشالا خوب میشی
قسمت پنجم:همون قسمت اول رو دوباره بخون

خوب میشی

نخیرم چون الکی نمیتونم خوش باشم یادم رفته دیگه
کی میاد؟
میدونم ارزش نداره
ولی هرچی فکرشو میکنم
به روزای بیکاری و افسردگیم
فکر میکنم از اون موقع خیلی بهتره
فعلن که محیطای کاری همینه
دعام کن
من خیلی دعات کردم و حالا من نیاز دارم

محبوبه چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:03 ق.ظ http://niyusha39@yahoo.com

فقط بدون نگرانتم و واست دعا میکنم زود خوب بشی

ممنونتم عزیزم
لطف داری
کجایی تو دختر
وبلاگت چی شده؟

نیاز چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:06 ب.ظ http://autumn90.blogfa.com

اول سلام ....

دوم ...زندگی چه بخوایم چه نخوایم خودش راهشو میره یه جاهایی صاف یه جاهایی پر از دست اندازه .... انرژی بگیری واسه رد شدن از دست اندازهااا دوست من ...ایشالله زودتر روبه راه شی ...

علیک سلام....
این روبه راهی نمیخواد روشو به من نشون بده...

محبوبه پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:31 ب.ظ http://niyusha39@yahoo.com

من که هستم وبلاگمم طوریش نشده

چطور؟؟؟؟؟؟؟؟

عه
من یه روز اومدم بازش نکرد خوب

مهدی شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:29 ب.ظ http://piter-jakson.blogfa.com

سلام ابجی من
اخه چرا اینقد داغونی تو؟
الان بهتری؟حالت تهوعت خوب شده؟
بعد عمری اومدم وبت فقط ناراحتیت و خستگیت از زندگی رو دیدم

چقد ناراحت شدم من

یاعلی

علیک سلام
زندگی
روزگار
آدمو داغون میکنه دیگه
آره خدا رو شکر بهتر شدم
خیلی وقته زندگیم همین شکلی شده
دعا کن ....

مازیار شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:13 ب.ظ http://rigid-feel.blogsky.com

سلام.خوبی؟چقدر این حس هایی که داری واسم اشناست.یعنی واقعا درک می کنم چون دقیقا منم همین جوریم...منم خوشحالی یادم رفته ...حتی وقتی به چیزایی که می خوام هم می رسم بازم خوشحال نمیشم.

سلام
عه آقا خوش صداعه
حسِ بدیه
خیلی بد

محبوبه یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:04 ق.ظ http://mzm70.blogsky.com

سلام خانومی خوبی؟؟؟؟

بهتر شدی


ولنتایت با تأخیر مبارک

سلام
ای بد نیست
روزا داره میگذره دیگه
مالِ شما هم مبارک با تاخیر

لاله سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:23 ق.ظ http://nocomment.blogsky.com

سلام عزیزم
کلی وقت بود نیومده بودم، ان شا الله که بهتری الان !
هی هی هی سر کار میری یه جور اذیت میشی نمیری یه جور دیگه! میگن ١٠٠ سال اول سخته مام به امید ١٠٠ سال دوم میشینیم :)) هر چند میگن بزک نمیر بهار میاد خربزه با خیار میاد:))

سلام لاله خانوم
خیلی وقته نبودیا
هرروز مثلِ همه فرقی نداره....
آره سرکار میری حداقل افسرده نمیشی وقت نمیکنی بشینی الکی فکر و خیال کنی ....

ر ف ی ق شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:26 ق.ظ http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

چاره ی ما چیست
وقتی دروازه ها به روی ِ دورها گشوده می شود !!؟
رنج و پوچی
از زنده گی زندان می سازد ...
سلام
عذز تقصیرم را بابتِ نبودنهایم ببخشید
اما آنچه گفتی
طبیعتِ
تفکراتِ دهه ی دوم ِ زندگی ست

اهههههههههههههه
ر ف ی ق
خوش آمدی ....
البته اینجا هم مثل گذشته ها نیست
اما خوب ....

تراویس جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:39 ب.ظ http://zertopert.blogsky.com

بعد از مدتها اومدم به اینترنت.
میبینم که ناراحتی

این ناراحتی ها گذراست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد