یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یادداشت صد و شانزدهم

این روزا خسته ام

پژمرده ام

دلم یه هفته مرخصی میخواد که بزنم بیرون

تو یه جنگل باشم فقط راه برم

راهشم تموم نشه

دلم تنگ شده برای نوشتن تو وبلاگم

دلم تنگ شده برای کامنت گذاشتن تو وبلاگِ دوستام

دلم تنگ شده برای باشگاه رفتنام

برای بدوبدو کردنام

برای شلوغ بازیای تو باشگاه

دنبال توپ دوییدنا

حتی به یه دوییدن ساده تو پارکم راضیم

ولی کو وقت L

راهِ دور داره پدرِ منو درمیاره

همش تو راهم

دلم خوش بود ساعت کاریم کم میشه به همه کارم میرسم اونم که منتفی شد

دلم میخواد یه روز حداقل 6 از خواب پاشم

به همه کارام برسم قبل از اینکه برم بیرون

دنبالِ اتوبوس ندوئم

تو ترافیک نمونم

نگران دیر رسیدن نباشم

نگران تاخیر قطار نباشم

نگران نرسیدن به سرویس نباشم

......

از خونه میام بیرون هوا تاریک نباشه

میرسم خونه تاریک نباشه

الان پشت میزم نشستم

از ساعاتای خلوته فعلن

دارم یواشکی مینویسم

دقیقا این روزا دارم به حرفِ دوستام میرسم – اسیری !

صبح که پا میشم داره اذان میده

نماز میخونم و میزنم بیرون

هوا تاریکِ تاریک

تا میرسم مترو هوا تازه داره روشن میشه

میرم زیر زمین تا آخر خط بدم که دمِ شرکت

تا عصری

وقتی که کارت میزنم میام بیرونم از اذانِ مغرب گذشته

بازم تاریکه

دیگه میرسم خونه ببینید چی میشه

خسته ام

خیلی

خدایاااااااااااااااااااااا

 

نظرات 5 + ارسال نظر
ماریا شنبه 18 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:28 ب.ظ http://binahayat2032.blogfa.com

سلامممممم
خوبی خواهر مهدیه ؟...
منو هنوز یادته ؟

؟؟؟
؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

زندگی کلا همینه...هی خدا

سلام عزیزم
بد نیستم
معلومه که یادمه
زندگی کلن مسخره شده

محبوبه شنبه 18 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:33 ب.ظ http://http:mzm70.blogsky.com/

منم خیلی خسته شدم و همیشه همین بوده یا باید عادت کرد یا باید تغییر داد

میخوام تغییر بدم
راهی پیدا نمیکنم

اتاقـــــک خـاطـره ها شنبه 18 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:53 ب.ظ

سلام
خوبی؟

میفهمم چی میگی
همین امروز از ساعت 6 عصر تو ترافیک همت بودم تا ساعت 8 شب :(
یعنی جنازه میرسیم خونه

کاریشم نمیشه کرد :/

سلام
ممنون

تهران بیخودترین شهره

تراویس جمعه 24 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:52 ب.ظ http://zertopert.blogsky.com

دخترتواگه جای من بودی پس چی میگفتی،تمام اینارومنم دارم مضاف براین که شبهاتاصبح باید بیداربمونم و چنان استرسی داره کارم که نگو و نپرس.راضی باش از کارت اگه البته بیمه هستی.

چشم راضیم

تراویس شنبه 25 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:48 ب.ظ http://zertopert.blogsky.com

راضی باش،اگه شغل من رو داشتی مطمئنا یک روز هم طاقت نمیوردی

نمیگی که کارت چیه

شما هم راضی باش
خداوند صبر عنایت بفرماید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد