یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یادداشت صد و چهاردهم

این پست مهمِ از این نظر که بدونم اینجا حداقل تنها نیستم


میخوام یه ذره ناله کنم

خوب چیکار کنم

دارم میترکم ........

من تنهام ، تنها به معنای واقعی

هر کسی بگه منم تنهام میزنم تو دهنشااااااااااااااااا

من دخنریم که تو خانواده ای بزرگ شده که دختراش به اندازه ی انگشتای دست هم نیستن

 تازه این دخترا یا خیلی ازش بزرگترن یا خیلی کوچیکتر

همبازیا همیشه پسر

تا یه سنی اصن نمیفهمیدم با دخترا چجوری ارتباط برقرار کنم

برا همین کلِ دوران مدرسه دوست صمیمی نداشتم

مامانم هم همیشه تاکید میکرد که با دوست صمیمی نشو بدترین ضربه رو از دوست میخوری

خوب پسرا هم یواش یواش بزرگ شدن و طبیعیه که فاصلمو زیاد بشه

دانشگاه هم به همین ترتیب

...............................

من خودمم و خودم

یک سالِ یه وقتاییش دلم میخواد برم بیرون یا مثلن دلم هوای کوه میکنه هوای پارک میکنه

اصن هوای قدم زدن میکنه

به اولین کسی که فکر میکنم پایه باشه یا حداقل دلش بخواد با من باشه اس میدم تلفن میزنم

با تنها چیزی که روبرو میشم بهانه اس

یه ذره فکر میکنم

دوستام و میارم تو ذهنم

فکر که میکنم

دوستی ندارم

خواهری ندارم

.....................

بعد پشیمون میشم

به هیچ کس رو نمیندازم

لباس میپوشم

سوار اتوبوس میشم

میرم بالای خیابون ولیعصر تا چهارراه رو تنهایی قدم میزنم

من براشون کم نمیزارم هر وقت بتونم پایه ام

خودشون دیگه میدونن

میدونن نه نمیارم

ولی همیشه نه شنیدم

دلم میخواد یکی باشه حرف از کار نباشه

حرف از درس نباشه

حرف از نیازها نباشه

فقط قدم بزنیم

یه دخترِ 26 ساله ، سخته

خیلی حرف دارم

خیـــــــــــــــــــــــــــــــــلی

وقتی خودت باشی و خودت

وقتی بعد از عمری زنگی اس ام اس چیزی داشته باشی و بدونی ازت فقط 1 چیز میخوان

به خدا سخته

ترچیح میدی خودت باشی و اتاقت

صبح آفتاب نزده بری سرِ کار

شب ِ تاریک برگردی

ساعت 9 شبم بخوابی


خودم سه بار این پستو خوندم فقط گریه کردم ..... 3شنبه

نظرات 11 + ارسال نظر
محبوبه دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:03 ب.ظ http://http:mzm70.blogsky.com/

فقط لایک میزنم و کامنت گذاشتم که لااقل واسه خودم ثابت کنم که نخواستم تو دنیای مجازی تنهات بذارم

ممنون عزیزم که تنهام نمیزاری

تہ ماندۀ حرفهاے دلمـ(فاطیما) دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:13 ب.ظ http://tahmandeh.blogsky.com

دقیقاً احساستو درک میکنم
خوب میدونم تنهایی چقدر سخته
دوران راهنمایی و دبیرستانم همینطور بود
ولی دانشگاه کمی بهتر شد
و الان شکر خدا از تنهایی در اومدم

امیدوارم همینطور که علی منو از تنهایی در آورد، یکی وارد زندگیت شه که دیگه هروقت دلت خواست باهات قدم بزنه و این حس بدو نداشته باشی

فاطمه سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:11 ق.ظ http://manism.blogsky.com/

میغهمم چی میگی :-(
خوش به حالت تو حداقل سر کار میری درسته که تنهایی اما از پس زندگی بر اومدی ... امیدوارم از پس تنهاییت هم بر بیای

sid سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:36 ب.ظ http://sid0es1.blogfa.com

من از طرف همه ی کسانی که اینطوری باهات رفتار کردن ازت معذرت میخوام.واز اونجایی که احساس میکنم مخاطب این پستت منم بودم خیلی عذاب وجدان دارم.
از طرف خودم هم معذرت میخوام

عذاب وجدان نداشته باش
اشکالی نداره

محبوبه سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:11 ب.ظ http://http:mzm70.blogsky.com/

عزیزم

MST پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:16 ب.ظ

منم تنهام

نه خوب شوخی کردم! اصولا من اصلا به این قضیه فکر نمیکنم... چون وقت نمیکنم... البته قبلا از این فکرا زیاد میکردما!
ولی گاهی منم هوس قدم زدم یا پارک رفتن... یا رفتن به یه جای آروم که فقط صدای آب بیاد... رو کردم... اونم با یکی که حرف نزنه... بحث نکنه... نگه تو هم مثل بقیه ای... فقط حضور داشته باشه... فقط درک کنه...
ولی خوب این حس فقط چند ساعت هست... بعد میره...

خودمو سرگرم میکنم... بالاخره این روزا میگذره... چه خوب و چه بد... حالا میخوام میتونم گریه کنم... میتونم توجه نکنمو بیخیالی طی کنم...

همین...

بزنم تو دهنت ، حالاااااااااااااااا
وقتمو پر کردم ولی خوب واقعیتیه که نمیشه نادیدش گرفت
یهو وسطِ همه اون مشغولیات
خفتت میکنه
میری تو فکر و میبینی
خیلی تنهایی

PaRi جمعه 21 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:15 ب.ظ http://magicgirl.blogsky.com

وااااای...
ناراحت نباااش.

باور کن اگه بخوای میتونی دوست صمیمی پیدا کنی. خیلی چیز کم یابی نیست...بعدشم این خیلی اشتباهه که به خاطر این که ممکنه یه روزی دوستت بهت ضربه بزنه یا نه به کسی نزدیک نشی.من اگه جای تو بودم این حرفارو فراموش میکردم.
امیدوارم به زودی این پستتو پاک کنی یا حداقل بیای بنویسی دیگه همچین حسی نداری.

دوست .....

محمد شنبه 22 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:37 ب.ظ http://migam.blogsky.com

سلام
میبینم که زیاد خوب نیستی
شاید تو دنیای واقعی خیلی از هم دور باشیم ولی من همیشه اینجا بهت سر میزنم و به یادت هستم . ما تو اینجا از حال و هوا و شخصیت و روحیات کسی خبر نداریم و فقط میتونیم از رو نوشته هاش یه حدس های کوچولو بزنیم که البته همشون ناخودآگاه به ذهن آدم میاد .
این حدسیات به من میگه که شما یه دختر سرزنده و با روابط عمومی بالا هستی . برای کسی با این تفاسیر ذکر شده دوستان زیادی هست . به هر حال امیدوارم این حال و هوای بد که برای خیلیا پیش میاد رو سریع پشت سر بذاری و بشی همون مهدیه ی سابق .

سلام
آره خوب نیستم
ممنون که بهم سر میزنی
نمیدونم چی بگم
نمیدونم اینی که میگی هستم یا نه
ولی فکر نمیکنم باشم
دوست دارم دنیام عوض شه
کاش میشد....

محبوبه یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:31 ب.ظ http://http:mzm70.blogsky.com/

ما پست جدید میخوایم یالاااااااااااااااااااا

میخوام پستِ جدید بزارم
خودم هم بدم میاد از این پست
مخصوصا منو یادِ 2 سال پیش میندازه
زمانی که وبلاگم اسمش
یه دختر تنها بود و .....
همه چیز
همه چیزایی که منِ گمشده ی الان رو ساخت از اون وبلاگ
از دوستیِ مسخره ای که از اون وبلاگ
شروع شد
حالا ....
اون روزا رو داره تداعی میکنه ... :(
مینویسم پاک میکنم
هر روز هر لحظه
یه حسِ جدید دارم
اینقدر وقت نمیکنم بیام که پشیمون میشم از گذاشتنش

شکیبا یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:10 ب.ظ http://kavirbienteha.blogsky.com

سلام مهدیه جان

چقده حرفا و احساساتمون شبیه همدیگس...
منم مثل تو دوستی واقعی ندارم
خواهری ندارم
من حتی تو کودکی هم هیچکس نه دختر و نه پسر رو نداشتم که باهاشون بازی کنم...

عزیزم من دوستای مجازیمو فراموش نمی کنم

سلام عزیزم
حسِ خوبی نیس
اما باید قبولش کرد
باید باهاش کنار اومد
آدمایی که برای تو الویت دارن
تو براشون الویت نداری
و این یه واقعیتِ خیلی تلخِ

ممنونم عزیزم
منم فراموشت نمیکنم

نازنین سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:54 ق.ظ

مهدیه جون
سلام

منُ یادته هنوز!
چقدر دلم واسه ت تنگ شده بود
همیشه بهت سر میزدما
فقط کامنت نمیذاشتم :|

می فهممت
حق داری
خدا رو شکر لااقل اینجا کسی تنهات نمیذاره
اینجا دوستای خوبی داری مهدیه جون
خیلی هم دوسِت داریم

سلام گلم
معلومِ که یادمه
منم دلتنگتم
منم سر میزنم
خوب نمیدونم چه اتفاقایی افتاد که یهو تعطیل شد وبلاگت
آره دوستای اینجا که محشرن
ممنونم که تنهام نذاشتن
منم تک تکتون رو دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد