یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یادداشت صد و سیزدهم

کار به جاهای باریک رسید

خیلی مختصر میگم

دوستم به حراست شکایت کرد

جوابِ تلفنها و اس ام اس های آقای محترم رو هم نداد

مشاورِ مدیرعامل ساعاتِ ملاقات براش گذاشت

تو روزی که روزِ کاری نبود

گفت رفتم هیچ کس تو شرکت نبود حتی منشی

آقاهه وقتی هم میخواست باهام صحبت کنه درو باز گذاشته

بهم گفته هرچی بهت گفته بهم بگو

گفتم : گفتی چه جوری روت شد ؟

گفت : بهم گفته باید بدونم چیا بهت گفته

همه ی اس ام اسای پسره رو هم برای مشاورِ محترم فرستاده

گفته برای سازمانِ ما خیلی حیاتیِ به کسی نگید لطفا

اسمِ منم گفته که دوستشم

از این به بعد زیر ِ ذره بینم

به هر حال باید ببینیم چه تصمیمی میگیرن

باید این دوستِ منم یه جوری خفنه کنن دیگه


نظرات 3 + ارسال نظر
هدیه شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 ق.ظ http://doooki.blogfa.com

سلام رفیق..
با اجازه من از این به بعد میام وبت...
من جزء رفیقای sid هستم... از اونجا وبتو پیدا کردم... بنظرم جالبه... با اجازه منم پست ها تو میخونم..

سلام عزیزم
خواهش میکنم
فقط من خیلی کم و خیلی دیر به دیر مینویسم
ببخشید
هر کسی دوست داره میتونه بخونه
لطف داری

PaRi یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:43 ب.ظ http://magicgirl.blogsky.com

هعییی چی بگم..!!
اینجوریه دیگه...!
ما دخترام بخوایم جایی کار کنیم باس زره آهنی بپوشیم!!!
فقط نمیدونم اعصابو هم محافظت می کنه یا نه!!!

دختربلا شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:48 ق.ظ http://http://mohreyemar1391.blogfa.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد