یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یاداشت صد و دوازدهم

به غیر از اون دوستم ، 2 تا دیگه از دوستام هم اومدن مصاحبه

با یکیشون تماس گرفته بودن ، این دوستم هم به من زنگ زد و گفت که دیدی قبولم نکردن

گفتم غصه نخور عزیزم ، هر وقت شروع به کار کردن و تو رو خبر نکردن اون موقع غصه بخور 

کلی امیدوارش کردم، خوشحال شد ، گفتیم و خندیدیم

چند ساعت بعد بهم زنگید

عصبانییییییییییییییییی بود

گفت میدونی چی شده ؟

با معاون منابع انسانی صحبت کرده بود، صحبت که چه عرض کنم .... مثلِ یه دوست باهاش حرفیده بود 

بعد از کلی صحبت

مرتیکه میدونید چیکار کرده

.

.

.

.

رزومه اشو دستِ خودش نگه داشته تا این بهش جواب بده

بهش گفته تو چیکار داری

با من باش

هر قسمتی که دوست داری استخدامت میکنم

نمیدونید چقدر عصبانی بود

میگفت این تنها امیدم بود 

خیلی حرف زد گذاشتم حرف بزنه تا خالی شه

امیدوارم اتفاقی نیفته

نظرات 1 + ارسال نظر
تہ ماندۀ حرفهاے دلمـ(فاطیما) یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:22 ب.ظ http://tahmandeh.blogsky.com

آدم دیگه به کی میتونه اعتماد کنه با این وضع؟؟؟
لا اله الا الله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد