یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یادداشت هشتاد و ششم

اول یادداشت قبلی رو بخونید لطفا وای که دیشب چه خوشحال بودمااااااااااا دیشب چیه دیروز همین موقع هم این شکلی بودم

من الان این شکلیم

سر کار هم هستم

اومدم به شرکته زنگ زدم ببینم آدرسشون عوض نشده برم دوباره برای مصاحبه

پسره گوشی رو برداشته میگه نیرو گرفته شده شدم این شکلیییییییییییی

ریختم به هم

همکارم دوباره زنگ زده ( آخه میگه اون موقع هم که ما آگهی داده بودیم خسته شده بودم اینقدر که زنگ میزدن منم میگفتم نیرو گرفتیم ) میگه آقا چه زود نیرو رو گرفتید

- از آشناها بودن

واییییییییییییییییی

میخوام برم بخوابونم تو گوش مدیره بگم اخه تو که هر دفعه آشناهاتو میاری چرا آخه آگهی میدی

همون باید زد تو کار آزاد......

وای دوباره یه عالمه فکر و خیال تو سرم داره وووووووول میخوره

شبا نمیتونم بخوابم از فکر و خیال

ای وای خدا کی به آرامش میرسم !!!؟؟


مدیر عاملم گیر داده برو کلاس حسابداری

من دوست ندارن

هرروزم میگه دست دست میکنیا ....

وای نمیدونید چه فشار عصبی دارم .....

اصلا تصمیم گرقته بودم دیگه نیام سر کار بمونم خونه تدریس خصوصی بکنم

نمیدونم چیکار کنم کمک فکری میخوام .....


نظرات 3 + ارسال نظر
کافه چى سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:31 ب.ظ http://webcoffee.blogsky.com

سلام
عزیزم همه چى شده پارتى بازى، باند بازى، آشنا بازى!

علیک سلام
چی بگم والا

امین اتاقک چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:58 ب.ظ

سلام مهدیه

ای بابا از کار نگو که داغونم
همین امروز یه جا مصاحبه رفته بودم
کلی مخمو خورده زنه (مدیر منابع انسانی). میگم خانوم من کار فروش دوست ندارم نمیخوام کارشناس فروش بشم. میگه نه ما شما رو به عنوان مهندس فروش میخوایم نه کارشناس فروش!

تازه فامیل مدیر عامل هم بود چون فامیلیشون یکی بود

بعد تازه میگه من در شما میل و اشتیاق زیادی نمیبینم! اوسکل انتظار داره منه مهندس برم براش کار فروش انجام بدم که نه به رشتم مربوطه نه سابقۀ درسابی میشه برام!!!

منم دیگه کم مونده دیوونه بشم به خدا
آخرش جوون مرگ میشم از بس که حرص میخورم
امتحان فاینال زبان هم دارم هیچی نخوندم خداااااا

سلام امینیییییییییییییی
منم این موضوع برام پیش اومد
منم به دختره میگفتم منم قبول کنم خانوادم قبول نمیکنه میگفت خوب بهشون نگو
میخواستم نگم که عزیزه من کار بهتر بود ....
فرداشم زنگ زد گفت شما پذیرفته شدید
گفتم برای چه کاری
میگه برای کارشناس فروش
گفتم شرمنده نمیتونم خودمو راضی کنم همچین کاری انجام بدم
به قول تو اونجا مخمو زده بودا

MST شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:30 ب.ظ

اوه اوه، چه عصبانی...

--

تدریس خصوصی هم خوبه ها...
حالا چی تدریس میکنی؟ بگو شاید یه کاری واست پیدا کردیم

تنها کمکی که از دست من بر میاد اینه که بگم درست میشه ... همین... میدونم کمک زیادی کردم! لازم به تشکر نیست

کلا خسته نباشی با این کمکت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد