یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یادداشت هفتاد و هشتم

 Hello

خیلی وقته میخوام بنویسم

از روز دختر بگم از خیلی چیزای دیگه  

اما اینقدر بلاتکلیفم

که اصلا ۱ ثانیه بعدم معلوم نیست

یهو یه چیزی میشنوم .... اخلاقم ۱۸۰ درجه عوض میشه

یا خوشحاله حوشحال

یا ناراحته ناراحت

جوری که هیچ کس جراْت نداره باهام حرف بزنه

هر چی بگن جوابشونو میدم ... این دفعه اوضاع خیلی بحرانی بود چون جواب مامانی رو هم دادم

تا ۲ روزم به خاطر این کارم گریه کردم

چشمام اینقدر پف کرده بود که نگو

از صبح تا بعد از ظهر خیابونای این شهر رو زیر پا گذاشتم از این شرکت به اون شرکت

دیگه قید کار تو رشته خودمو که زدم

یه روز تصمیم گرفتم کارت مربیگری بسکتبال بگیرم

یه روز کارت مربیگری ICDL

یه روز تصمیم گرفتم از اول کنکور بدم برم جامعه شناسی بخونم که از پریسا جون متشکرم که راهنماییم کرد

یه روز ارشد تربیت بدنی ...... 

 شایدم روزی رسید که همه این کارا رو کردم

خیلی بلاتکلیفم خیلیییییییییییییی

حالا که از 2 جا بهم زنگیدن

یکی رو گفتم نمیام چون یه چیزی بود در حد بازاریابی و فروش که فکر نمیکردم بابایی قبول کنه

اما گفت مشکلی نداشت میرفتی اما خودم نتونستم خودمو راضی کنم به همچین کاری

با اینکه تعریف زیادی شنیدم

اما من اهل زبون ریختن نیستم .... بگذریم

یه کار اداری هم پیشنهاد شده که از فردا میرم یه صورت آزمایشی چون از محیطش خوشم اومد قبول کردم فقط برای همین

یه جای دیگه هم میرم برای مصاحبه فعلاً

واقعا خسته شدم ........ نمیدونم چی میشه آخرش

یه روزی فکر میکنم این روزا روزای خوشمه

هرروز یه سری آدم جدید میبینم و برای رسیدن به هدفم تلاش میکنم

از طرفی وقتم دسته خودمه میتونم هر کاری دوست داشتم انجام بدم

مثلاً چند روز پیش یکی از دوستای دبیرستانم زنگ زد و گفت چند تا از بچه ها دارن میان دفترم تو هم بیای خوشحال میشم

بودن فکر قبول کردم ... چقدر خوش گذشت بعضیاشون رو 7 سال بود ندیده بودم

عکسای دبیرستانمون رو دیدیم ... کلی هم خندیدیم

به دور از مشکلاتی که هممون داریم ... 1 ساعت هیچ کدوممون به هیچ چیزی فکر نکردیم

نمیدونم خدا کنه این بلاتکلیفی تموم شه

این هفته که پدرم درومده اینقدر خیابونای این شهرو بالا و پایین کردم

ممنونم از دوستایی که فراموشم نکردن و مرتب بهم سر زدن

منم همه وبلاگاتون رو خوندم ... همه شوووووووووو...

نظرات 12 + ارسال نظر
y چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ب.ظ http://amore2.blogfa.com

salaaaaaaaaaaaaam
azizaaam
ghalebe jadidet mobaraakee
delaaam barat tang shode budaaa
khosusan be webee zibat

سلام گلم
جدید که نیست فقط عکسشو عوض کردم
منم دلم تنگیده خانم دکتر
****************************************
حالا عوضش کردم یاسی جون
خوبه ؟؟شاد شده

شکیبا چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:59 ب.ظ

خوش به حالت عزیزم...

این خوش به حالی ماله کدوم قسمت هستش؟؟

دنیا پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ق.ظ http://donyaaaaaaaaa.blogsky.com

سلام مهدیه جان
امیدورام هرچه زودتر از این بلاتکلیفی در بیای وشدیدا درکت میکنم چون من تقریبا ۷ماه هست که بلاتکلیفم ولی بازم توکل به خدا انشالا همه چی خوب پیش میره
موفق باشی عزیزم

سلام عزیزم انشاالله

نازنین پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:20 ب.ظ

سلام مهدیه جون
خوبی عزیزم؟
نمیدونم این بلاتکلیفی برای همه س
بنویس عزیزم
دلم برات تنگ شده بود
همیشه به یادت هستما
اگه کم میام ببخش

سلام نازی جونم
احوالم رو که نوشتم چه جوریه دیگه
منم به یادتم و همیشه بهت سر میزنم

نگین جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

اووومدم که سوکوتو بشککککنم
یعنی ار پیدا کردی آخرش یا نه ؟ ایشالا که همون کار اداری به دلت میشینه و موندگار میشی همونجا
موفق باشی
راستی این بلاتکلیفی که گفتی دقیقا میفهمم چه قدر سخته آدم هی عذاب وجدان میگیره! که چرا کاری نمیکنه!

آفرینننننننن بشکنننننننن
کار حالا یک هفته ای اینجا آززمایشی هستم تا ببینم حوشم میاد یا نه
اونا راضی هستن یا نه
اما یک نتیجه داشت : اینکه اگه واقعا بخوام کار پیدا کنم و به فکر رشته هم نباشم ... زودی پیدا میشه
البته فقط برای شروع و کسب تجربه هست وگرنه رشته ی خودم که یه چیزه دیگست
دقیقا آدم فکر میکنه یه موجود اضافیههمه یه کاری وظیفه ای تکلیفی دارن اما تو چی؟؟امان از بلاتکلیفی

پری سا جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ب.ظ http://crayon.blogsky.com

وای ! منم نابودم.بلا تکلیف بی حوصله !
اخموووووووی عصبی شدم...دست خودم نیست.

خواهش می کنم عزیزم

عزیزم تو چرا؟؟تو که الان هدفت روشنه !درس

msaber شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ب.ظ

salam aziz khobi kheyli delam barat tang shode kojai khanomi
tanha chizi ke mitonam begam ine ke omidet be khoday mehrabon bashe
shad bashi golam

سلام خوبم
نوشتم که کجام...
ممنون که بهم سر میزنید

ر ف ی ق شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:50 ب.ظ http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم
سلام مهدیه جان
آسمان زندگی ات همیشه صاف
این روزها به سرعت باد می گذرد
و ...

ای زندگی ....
سلام رفیق
آره حتی سریعتر از باد
ببخش رفیق حرفی برای گفتن تو خونه خیالی ندارم
هنوزم یک فنجان سکوت رو سر میکشم و میام خونه خیالی ...

امین اتاقک یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:35 ب.ظ

منم 7-8 ماهه بلاتکلیفم.
خوب درکت میکنم
حالا بازم شکر فعلا مشغول شدی

خیلی سخته
حالا ببینیم چی میشه ... ماجراها داره ...
وقت کردم مینویسم

نازنین سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:50 ب.ظ

مهدیه جونم
ممنونم که بهم سر میزنی هنوز
دلم خیلی برات تنگ شده بود
خوبی؟؟؟

نازی جونم خواهش میکنم عزیزم
دل منم تنگیده .... خوبم

colt سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ب.ظ http://jahrom73.blogfa.com

salam baba man nazdig 4 ta poostetoon khondam vali n afahmidam shoma alan chekare hastin ya reshtatoon chie?
یا الله
بسم رب الشهدا....
وب شما رو دیدم ...
من یک وب دارم و دارم حرفهایی که دوست دارم به بقیه بگم مینویسم ...
و این پست جدیدم یک کلیو واسه زندگیست کلا تو 2 دقیقه میشه خوندش و نظر بدی..
من دوست دارم نظر شما رو بدونم و واسم مهمه...
در پناه حق
یا علی اللهم عجل لولیک الفرج صلوات

دانشمنگ پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:10 ق.ظ http://daneshmang.blogfa.com/

بیکاری بد دردیه.خودش ۱درده پیامداش ۱۰۰۰درد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد