قرن ها نالیدن به کجا انجامید؟ وقتی نمی توانی فریاد بزنی، ناله نکن! خاموش باش! قرن ها نالیدن به کجا انجامید؟! تو محکومی به زندگی کردن تا شاهد مرگ آرزوهای خود باشی.
میدونی فکر میکنم دنیا پر از حسرت آدمها برای چیزهای مختلفه.فکر میکنم منطقیه که نوبت به من هیچ وقت نمیرسه. زمان بچگی توی مدرسه هم همینطوری بود. هیچ وقت عکسهای س ک س ی را که می آوردند به من نشان نمیدادند...
زندگی، ارزش آنرا دارد که به آن فکـر کنی زندگی، ارزش آنرا دارد که ببویی اش چوگل، که بنوشی اش چوشهد زندگی، بغض فـروخورده نیست زندگی، داغ جگــــر گـــوشه نیست زندگی، لحظه دیدار گلــی خفته در گهــــواره است زندگی، شوق تبسم به لب خشکیده است زندگی، جـــرعه آبی است به هنگامه ظهـــر در بیابانی داغ زندگی، دست نوازش به ســر نوزادی است زندگی، بوسه به لبهای گلی است که به شوقت همه شب بیدارست زندگی، شـــوق وصال یار است زندگی، لحظه دیدار به هنگامــــــه یاس زندگی، تکیه زدن بر یــار است زندگی، چشمه جــوشان صفا و پاکـــی است زندگی، مـــوهبت عرضه شده بر من انسان خاکـــی است زندگی، قطعه ســـرودی زیباست که چکاوک خواند که به وجدت آرد به ســــرشاخه امید و رجا زندگی، راز فـروزندگی خورشید است زندگی، اوج درخشندگــــــی مهتــاب است زندگی، شاخه گلی در دست است که بدان عشق سراپا مست است زندگی، طعــم خوش زیستن است، شور عشقی برانگیختن است زندگی، درک چرا بودن است، گام زدن در ره آسودن است زندگی، مزه طعم شکلات به مذاق طفل است. به، چقدر شیـــرین است زندگی، خاطــــره یک شب خوش، با مهدیه جان، زیـــر نور مهتاب، روی یک نیمکت چـــوبی سبـــز، ثبت در سینـــه است زندگی، خانه تکانی است. هر از چندگاهی از غبار اندوه زندگی، گـوش سپردن به اذان صبح است که نوید صبـح است زندگی، گاه شده است خوش نیاید به مذاق زندگی، هر چه که هست، طعـــم خوبی دارد، رنگ خوبــــی دارد
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
درگیر احساستم آباجی
سلام عرض کردیم اجی
سلام داداشی
میدونی فکر میکنم دنیا پر از حسرت آدمها برای چیزهای مختلفه.فکر میکنم منطقیه که نوبت به من هیچ وقت نمیرسه. زمان بچگی توی مدرسه هم همینطوری بود. هیچ وقت عکسهای س ک س ی را که می آوردند به من نشان نمیدادند...
زندگی، ارزش آنرا دارد که به آن فکـر کنی
زندگی، ارزش آنرا دارد که ببویی اش چوگل، که بنوشی اش چوشهد
زندگی، بغض فـروخورده نیست
زندگی، داغ جگــــر گـــوشه نیست
زندگی، لحظه دیدار گلــی خفته در گهــــواره است
زندگی، شوق تبسم به لب خشکیده است
زندگی، جـــرعه آبی است به هنگامه ظهـــر در بیابانی داغ
زندگی، دست نوازش به ســر نوزادی است
زندگی، بوسه به لبهای گلی است که به شوقت همه شب بیدارست
زندگی، شـــوق وصال یار است
زندگی، لحظه دیدار به هنگامــــــه یاس
زندگی، تکیه زدن بر یــار است
زندگی، چشمه جــوشان صفا و پاکـــی است
زندگی، مـــوهبت عرضه شده بر من انسان خاکـــی است
زندگی، قطعه ســـرودی زیباست که چکاوک خواند که به وجدت آرد به ســــرشاخه امید و رجا
زندگی، راز فـروزندگی خورشید است
زندگی، اوج درخشندگــــــی مهتــاب است
زندگی، شاخه گلی در دست است که بدان عشق سراپا مست است
زندگی، طعــم خوش زیستن است، شور عشقی برانگیختن است
زندگی، درک چرا بودن است، گام زدن در ره آسودن است
زندگی، مزه طعم شکلات به مذاق طفل است. به، چقدر شیـــرین است
زندگی، خاطــــره یک شب خوش، با مهدیه جان، زیـــر نور مهتاب، روی یک نیمکت چـــوبی سبـــز، ثبت در سینـــه است
زندگی، خانه تکانی است. هر از چندگاهی از غبار اندوه
زندگی، گـوش سپردن به اذان صبح است که نوید صبـح است
زندگی، گاه شده است خوش نیاید به مذاق
زندگی، هر چه که هست، طعـــم خوبی دارد، رنگ خوبــــی دارد