فرشتگان روزی از خدا پرسیدند : بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را دیگر چرا آفریدی؟ خداوند گفت : غم رابخاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من که خوب می شناسمش تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی کند؟؟؟؟؟؟؟
مهدیه
شنبه 1 آبانماه سال 1389 ساعت 10:03 ق.ظ
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
...
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست، می رود
اول اگرچه با سخن از عشق آمده است
آخر، خلاف آنچه که گفته است می رود
وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست میرود
هرچند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود.
شریعتی
در راه هوشیاری خود مست می رود
مهدیه
شنبه 1 آبانماه سال 1389 ساعت 10:02 ق.ظ
یک ساعت که آفتاب بتابد خاطره ی آن همه شب های بارانی از یاد می رود ،
این است حکایت آدم ها و فراموشی .
مهدیه
شنبه 1 آبانماه سال 1389 ساعت 09:58 ق.ظ