یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

شاید این جواب تمام سوالهام باشه!!

گفتم:خسته ام!گفت:ازرحمت خدا نا امید نشوید،گفتم:هیچکس نمی داند در دلم چه می گذرد!گفت:خداحایل است میان انسان وقلبش.گفتم: کسی را ندارم!گفت: ما از رگ گردن به تو نزدیکتریم.گفتم:گویا فراموشم کرده ای!گفت: بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.

نظرات 1 + ارسال نظر
wizard چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:37 ب.ظ http://www.allthings73.blogsky.com

روزی مردی به ارایشگاه رفت
او با مرد ارایشگاهی درمورد همه چی صحبت کرد تا
مرد ارایشگر گفت
خدا وجود ندارد
اگر وجود داشت این همه ادم بیچاره و ذلیل تو خیابون ها نبود
و مرد نداشت چیزی به او بگه
وقتی رفت بیرون
مردی را دید که موهایش ژولیده بود.او را گرفت و داخل ارایشگاه برد و گفت
تو این شهر اصلا ارایشگر وجود ندارد؟؟؟
ارایشگر گفت.چرا وجود دارد.خود من.همین الان موهایت را کوتاه کردم
مرد گفت.نه.اگر ارایشگر وجود داشت موهای این مرد باید کوتاه می بود.
ارایشگر گفت.نه
ارایشگر هست.آن ها هستند که به ما مراجعه نمیکنند
مرد هم گفت
نکته همینجاست
خدا وجود دارد
اما ما بش رجوع نمیکنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد