یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یادداشت چهارم

یه کمکی از کسانی که این مطلبو میخونن میخوام

چه جوری میشه اون جوری که دوست داری زندگی کنی

اممممممما احترام بزرگترا هم داشته باشی

چیکار کنی زندگیت دلخواه خودت باشه

اممممماااا بزرگترا هم از دستت راضی باشن

نظرات 7 + ارسال نظر
زنی از جنسی دیگر چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ب.ظ http://sunk-in-times2.blogsky.com

فقط کافیه اون چیزی رو که می خوای توی ذهنت با تمرکز مدتی تصور کنی
به معجزه ی ذهن ایمان داشته باش.

امیر دهنوی پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:45 ق.ظ http://www.linknegar.com

سلام. دوست عزیزم خوشحالم که وبلاگی پربار دارید . از طرف سایت لینک نگار دات کام مزاحمتون میشم. تو این سایت سیستمی کاملا هوشمند طراحی کردیم که با توجه به پارامترهای کاملا عادلانه که از گوگل دریافت می کند تعداد بازدید شما را دریافت کرده و در گوگل و موتورهای جستجوی دیگه مثل یاهو ثبت می کنه. بنابراین هم مطالبتان در سایت ثبت می شود و هم در گوگل ایندکس میشود و هم اینکه تو کلی وبلاگ دیگه هم به نمایش در میاد حسن این کارم اینه که بازدیدتون بیشتر می شه و می تونین سایت پربازدهی رو مدیریت کنید. شما می تونید به هنگام آپ دیت وبلاگ خود لینک مطلب جدید رو تو لینک باکس قرار بدید تا در مدت زمان کمتری مطلبتون بازدید مورد نظرشو بگیره. برای ورود به جمع ما کافیه ثبت نام کنید و کد لینک باکس رو تو قالبتون قرار بدبد و بعدش لینکهاتون رو ثبت کنید. یه خواهش دیگه داریم اونم این که برای ثبت نام از اینترنت اکسپلور استفاده نکنید و از مرور گرهای دیگه ای مثل فایر فاکس، نت اسکیپ و ... استفاده کنید تا ثبت نام دقیق انجام بشه البته این فقط یه پیشنهاده. قبل از ارسال لینک قوانین رو مطالعه بکنید و توجه داشته باشید که در صورت استفاده از یک لینک در زمان های مختلف سیستم به صورت هوشمند شما را حذف کرده و متاسفانه عضویت تان رو ملغی می کنه که این واقعا برای ما ناراحت کننده هست که دوستی مثل شما رو از دست بدیم. نکته آخر این که اگر به مشکلی برخوردین با ای دی ما تماس بگیرین تا کمکتون کنیم.[گل][گل][گل]

محمد یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ب.ظ http://migam.blogsky.com

بابا چرا ناراحتی ؟ چرا غم ؟
نذار جوری بشه که دو سال بعد پیش خودت بگی ای کاش دیدم به زندگی بهتر شه . بزرگترهارم ول کن . هر چی میگن بگو چشم ولی راه خودتو برو :-)
در ضمن تنها کسیه که تورو نداره .

همین الان زندگی برام زندونه و سال دیگه چی میخوتد بشه!!
در ضمن طبق گفتت همه تنهان چون کسی منو نداره همون طور که من کسی رو ندارم

خوده خودم دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:22 ب.ظ http://www.khodamokhodam.blogsky.com

امروز فهمیدم تقریبا غیر ممکنه.....

یاسر یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:20 ب.ظ http://moafagiyat.blogsky.com

با وجود این که من یه پسر هستم ولی باز مشکل شمارو هم من دارم ولی سعی کردم حلش کنم و تا حدودی هم حل شده
۱-اعتماد سازی:ببین اگه کسی ریگی به کفش نداشته باشه از گفتن حقیقت فرار نمی کنه ما بعضی هامون فکر می کنیم نباید پدر مادرامون از دوستامون خبر داشته باشن یا از اردو هایی که میریم اطلاع داشته باشن سعی کن اعتماد سازی کنی
۲-تغییر رفتار:نمی گم کلا عوض شو ولی وقتی وارد یه فضایی میشی و دوست داری که حظورت اونجا زیاد باشه اما می دونی که خانواده مخالفت می کنن سعی کت رفتارت بهتر بشه و چیزایی که اونا میگن انجام بده
یعنی خانواده احساس بکنن که رفتن تو به اون جمع برات خوبه وچیزای خوبی از اونجا یاد می گیری
موفق باشید

من کسی بودم که همیشه از صبح که از خونه میرفتم بیرون تا وقتی برمیگشتم رو برای مامانم تعریف میکردم حتی میگفتم مامان امروز اون ژسره اون جوری گفت اون استادم اینو گفت اما الان به این نتیجه رسیدم هیچ تاثیری نداشته حالا کمتر تعریف میکنم به مامانم هم گفتم وقتی تاثیری نداره برای چی تعریف کنم

صبا سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:36 ب.ظ http://ruzegareman.blogsky.com

سلام:) خوبی؟ میدونی مشکل تورو منم دارم من 22 سالمه منم با پسرا بزرگ شدم دختر همسن بود اما نزدیک نبود و تمام مدت با پسرا بزرگ شدم و یهو دیگه حتی حق نداشتم با اونا هم زیا دباشم چون بزرگ شده بودیم و خیلیی تنها شدم خونواده ای دارم که مثل تو خیلی کنترل دارن رو همه چیز نمیگم یواشکی کاری کن چون بدتر میشه طبق گفتت تو اون اردو بدتر با اینکه خاطراتت عالیه عذاب وجدان میگیری می دونی چرا؟ چون خودت خوبی؟
ببین من افسرده شدم خیلی دوستی هم ندارم تا اونجا که یادم میاد هیچ وقت با دخترا خیلی کنار نیومدم همیشه حتی مهدکودک هم دوستام پسر بودن تو دانشگاه هم همین طور اما از این هم خجالت می کشم و عذاب وجدان دارم وضع منم مثل توئه فکر نکن تو این دنیا فقط تو اینجوری و تنها تو آرزوی پسر بودن داری... منم هستم و مثل ما خیلی هست
منم به هر دری میزنم بستس نمی تونم برم تو خیابون یقه یه دخترو بچسبم بگم باهام دوست شو که!
دورو بر منم پره از تبعیض از استادای دانشگاه گرفته تا حتی خواهر بزرگه!

ما یه فرقایی باهم داریم اینکه من دوست پسر ندارم آرزوی داشتنشم ندارم اما باپسرا بسیار راحتم با استادام بسیار راحتم برخوردم با اونا بهتره تا دخترا بهتر میتونم توموقعیتهای متفاوت با پسرا چه جوری برخورد کنم پسرخاله ها پسر دایی ها و..... هم با من راحتن هم من با اونا مثل برادرامن شب عروسیه یکیشون واقعا گریم گرفته بود حتی با هم پارک و سینما هم میریم خانوادم با اینها مشکل ندارن با دوستام مشکل دارن اونم فکرکنم به خاطر اینه که اونارو نمیشناسن باید ترتیبی بدم بیشتر با اونا آشنا بشن

. جمعه 19 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ http://nog.blogsky.com

فقط باید خودت را باور داشته باشی. حرف بزگترها رو گوش کنی ولی اعتقادات خودت رو هم یه جوری بهش چانشی کنی ویه جوری بهشون بفهمونی ما هم مثل پسرها آدمیم دوست داریم نفس بکشیم. راحت باشیم البته احترام هم در کنارش اوایل سخته ولی کم کم باور خواهند کرد.

سعی میکنم
ولی هرروز به این موضوع بیشتر میرسم که ما دختریم
با یه سری محدودیتها که پسرا حتی فکرشو نمیکنن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد