یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یادداشت هشتاد و پنجم

یه خبر جالب !!!

گفته بودم هنوزم دنبال کار میگردم

امروز که مدیر به طرف کارخونه رفت ، منم رفتم سراغ نیازمندیهای روزنامه

یه آگهی زده بود که فکر کردم به دردم بخوره

زنگ زدم

وقتی گوشی برداشته شد ، صدای آشنایی گفت : ... بفرمایید

من .... ( این یادداشت رو بخونید )

همه خاطرا اون روز اومد جلوی چشمم

حالا همکارم میگه برو و این دفعه تو کلاس بزار

.

.

.

اومدم خونه مامانم میگه استخاره کردم اگه از این شرکته که هستی بیای بیرون برات خوبه

میگم مادر من منکه هنوز بهت نگفته بودم

میگه باباتم یه کاری برات پیدا کرده هم نزدیکتره هم حقوقش بهتره

واقعا داره این ترافیک منو میکشههههههههههههه

خیلی حرف برای نوشتن دارم

اما وقت نمیشه

به همه دوستام سر میزنم اما نظر بمونه برای آخر هفته

البته این پست خیلی جزئیات داره اما خسته ام ... فردا میرم شاید واقعا این کار برای من بوده


یاداشت هشتاد و چهارم

بعد از 25 سال اولین سال بود که تاسوعا و عاشورا محله قدیمی نبودیم

تا مامان بزرگ و آقا زنده بودن خونه اونا بودیم تا پارسال هم که خاله اون محل بود

امسال هممون سر درگم بودیم نمیدونستیم چه کنیم ....

حالا که شب شده فکر میکنم این روز رو از دست دادم

نمیدونم شایدم اینقدر گناهکارم که....

یادداشت هشتاد و سوم

فکر میکنم تمام روزام داره تو ترافیک و اتوبوس و مترو و از همه مهمتر کاری که در حد من نیست تلف میشه

دوباره در جستجوی کار.....

با یک عالمه ایده برای کار اما بدون سرمایه...