-
غریب است دوست داشتن
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 00:33
غریب است دوست داشتن. و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن… وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد … و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛ به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر. تقصیر از ما نیست؛ تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند!...
-
کاش همه می دانستند
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 00:26
کاش همه می دانستند زندگی شادی نیست شاد کردن است ... زندگی قهقهه نیست لبخند است
-
یادداشت چهل و سوم
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1389 13:18
عید همه مبارک!! این عید باید بهترین عید برای ما باشه اما رسیدنش برای من شده بود عینه یه کابوس!! حالا هم که اومده اصلا حس خوبی ندارم از اون روزاست که حوصله هیچ کسو هیچ چیزو ندارم الا... بی خیال !! چند شب پیش اتفاق جالبی افتاد بزار از اولش بگم چند ماه پیش یادم نمیاد کی بود وقتی مثل همیشه داشتم صفحه فیس بوکم چک میکردم...
-
از دل برود هر آنکه از دیده برفت.......
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 22:18
در انتهای نگاهت کلبه ای برای خویش خواهم ساخت تا مبادا در لحظات دلتنگی هایت با خود بگویی: از دل برود هر آنکه از دیده برفت.......
-
از این نعمت چیزی هم به من رسیده؟؟
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 22:15
خداوند فراموشی را آفرید، تا غیر او را فراموش کنیم
-
این شب ها
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 23:36
آن روز ها صدای تو در گوشم می پیچید و خوابم می کرد .... این شب ها صدای تو در دلم می پیچد و بیدارم می کند....
-
همه ی ترس امروزهای من
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 23:26
این روزها از برخورد با ماشین ها نمی ترسم . . . همه ی ترس امروزهای من از برخورد با آدم ها و ... له شدن زیر پاهای وحشی آن هاست . . .
-
یادداشت چهل و دوم
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 15:48
امروزو زدم رو دنده بی خیالی با اینکه نمیشه هر لحظه که غافل میشم دوباره اون ابر کوچولو بغلم میکنه آخه دیشب یه جمله ای خوندم خیلی جالب بود: این شونه ها که خدا بهمون داده فقط برای این نیست که بار غمو روشون تحمل کنیم برای اینه که یه وقتایی بندازیمشون بالا و بگیم بی خیال!! خیلی جالب بود...خیلی من که تولد هیچ کسو یادم نمیره...
-
همه ی درد من
شنبه 29 آبانماه سال 1389 09:24
همه ی درد من اینست که میپندارم دیگر ای دوست من ٫دوست نداری باشم محمد علی بهمنی
-
بی تو ترک برداشته ام
شنبه 29 آبانماه سال 1389 02:06
بی تو ترک برداشته ام و به هر بهانه ای ، دلم می شکند ، گاهی گم می شوم پشت پنجره ها و سکوتم را بغض می کنم تا نشنوند صدای شکستنم را .
-
چه کسی در زندگی تو خواهد ماند . . .
جمعه 28 آبانماه سال 1389 21:15
سرنوشت تصمیم میگیرد که تو با چه کسانی ملاقات کنی ، اما در نهایت این قلب توست که تصمیم میگیرد چه کسی در زندگی تو خواهد ماند . . .
-
بزرگترین افسوس ادمی این است
جمعه 28 آبانماه سال 1389 21:14
بزرگترین افسوس ادمی این است که حس میکند می خواهد اما نمی تواند و به یاد می اورد زمانی را که می توانست ... اما نمی خواست
-
بی خبر میرود آنکه ماندنی نیست
جمعه 28 آبانماه سال 1389 19:37
چند بار دیگر تکرار شود رفتنهای بی خبر تا باورمان شود بی خبر میرود آنکه ماندنی نیست ؟؟؟
-
دلم تنگ شده
جمعه 28 آبانماه سال 1389 19:36
دلم تنگ شده مثل کفشهای کودکیم. مثل این شعر که دیگر اندازه ات نمی شود. دیر آمدی دیر. پاهای خسته ام سالهاست تنها و برهنه می روند
-
یادداشت چهل و یکم
جمعه 28 آبانماه سال 1389 17:47
این بلاگ جدید و برای این راه انداختم که یادم باشه تو این زندگی یه وقتایی یه معجزه هایی رخ میده اونم برای اینکه خدا بهم یه تلنگر بزنه بگه اگه هیچ کس نیست من هستم یه وقتایی خودشو اینجوری نشون میده وبلاگمو لینک کردم دوست داشتید سر بزنید خدا منو دوست داره!! دوستای خوبم نظرا و نامه های همتون رو میخونم اما قدرتی برای جواب...
-
باید تظاهر کنم
جمعه 28 آبانماه سال 1389 17:38
باید تظاهر کنم حالم خوب است راحتام، راضیام، رها ... راهی نیست. مجبورم! باید به اعتمادِ آسودهی سایه به آفتاب برگردم.
-
آه ای باران
جمعه 28 آبانماه سال 1389 17:37
آه ای باران بیش از این ها ببار ، آتشی که بر جان من است ، سوزنده تر از این حرف هاست .
-
مرگ تعریف ساده ای از جداییست
جمعه 28 آبانماه سال 1389 17:36
انسان ها نمیمیرند ، به وقتش همدیگر را می کشند ، مرگ تعریف ساده ای از جداییست
-
یاداشت چهلم
جمعه 28 آبانماه سال 1389 12:49
چهلم آدمو یاد ختم میندازه شایدم روزگارم بهتر از مجلس ختم نباشه یه سوالی دارم از خدا !! خداجونم اون دختری که دلش عینه گنجشک بود اما ظاهرش سرسخت چی شد؟؟ اون دختری که فکر میکرد میتونه همه چیزو تحمل کنه چی شد!!؟؟ بله خداجون خودم فهمیدم فقط فکر میکرد اون موقعم همین بود اما میتونست ظاهرو حفظ کنه اما الان اونم نمیتونه...
-
میشود مرا بغل کنی؟؟؟
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 15:46
در گلوی من.. ابر کوچکی ست. میشود مرا بغل کنی؟؟؟ قول میدهم کم گریه کنم....!
-
میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ات می کرد بهت چی گفت ؟
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 15:27
میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ات می کرد بهت چی گفت ؟جایی که میری مردمی داره که می شکننت نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم . تو تنها نیستی . توکوله بارت عشق میزارم که بگذری، قلب میزارم که جا بدی، اشک میدم که همراهیت کنه، ومرگ که بدونی برمیگردی پیشم.,
-
شاید این جواب تمام سوالهام باشه!!
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 15:26
گفتم:خسته ام!گفت:ازرحمت خدا نا امید نشوید،گفتم:هیچکس نمی داند در دلم چه می گذرد!گفت:خداحایل است میان انسان وقلبش.گفتم: کسی را ندارم!گفت: ما از رگ گردن به تو نزدیکتریم.گفتم:گویا فراموشم کرده ای!گفت: بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.
-
خدایا چرا زنها اینهمه گریه میکنند؟
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 15:23
پسرکی از مادرش پرسید مادر چرا گریه میکنی ؟مادر او را در اغوش گرفت و گفت نمیدانم عزیزم پسر همین سوال را از پدرش پرسید و او گفت نمیدانم تمام زنها گریه میکنند بی هیچ دلیلی پسرک شبی در خواب خدا را دید و از او پرسید:خدایا چرا زنها اینهمه گریه میکنند؟ خدا جواب داد: من زن را به شکل ویژه ای افریده ام به شانه های او قدرتی...
-
خودت باش...
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 00:26
خودت باش... به اعتماد هیچ شانه ای اشک نریز ! به اعتبار هر اشکی هم شانه نباش
-
این تاوان با تو بودن است
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 10:47
این حالی که دارم به خاطر بی تو بودن نیست ، این تاوان با تو بودن است
-
یادداشت سی و نهم
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 10:33
دیگه از زنئگی خسته شدم نمیدونم چرا تموم نمیشه!! دیگه چی رو میخواد بهم اثبات کنه فهمیدم اونیکه فکر میکردم و ادعا داشتم نیستم نامردی روزگار و پستیه زندگی هم بهم اثبات شد بی ارزشی دنیا هم همین طور هیچ دلیلی برای ادامش نیست هیچ دلخوشی هیچ امیدی به آینده آینده ای که مبهم بود و حالا تاریکم شده هزار و یک سوال داشتم که...
-
برهان ...فراموشی ِ من ...
جمعه 21 آبانماه سال 1389 22:26
تو مپندار که خاموشی ِ من ، هست برهان ... فراموشی ِ من ...
-
حرمت نگه دار دلم
جمعه 21 آبانماه سال 1389 02:15
حرمت نگه دار دلم گلم که این اشک خون بهای عمر رفته من است حسین پناهی
-
کار خیلی سختیه!!
پنجشنبه 20 آبانماه سال 1389 11:17
دل بستن مثل پرتاب کردن یک سنگ تو دریاست اما دل کندن مثل پیدا کردن همون سنگ از دریاست.
-
گلها هرگز خیانت نمی کنند ...
پنجشنبه 20 آبانماه سال 1389 11:15
غروب شد ... خورشید رفت، آفتابگردون دنبال خورشید می گشت ... ستاره ای چشمک زد ... آفتابگردون سرشو پائین انداخت ! گلها هرگز خیانت نمی کنند ...