| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | |||||
| 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
| 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
| 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
| 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بالاخره یه روز بهتون میگم چه آسیب هایی بهم رسوندید
چه برچسب هایی بهم زدید که برای جدا شدن ازشون چقدر تلاش کردم
نذاشتید بزرگ بشم، نذاشتید با آدمهای بالاتر مراوده کنم که نکنه از شما بیشتر بدونم
ولی آخر راهشو پیدا کردم
میدونستید نظم چقدر برام مهمه و هر لحظه منو گذاشتید وسط بی نظمی ها که از زندگی ساقطم میکنه
میدونستید حریم شخصی، وسایل شخصی، برنامه ریزی چقدر برام حساسه و باز زیر پا گذاشتید
یه روز منم پرواز میکنم و اوج میگیرم اونجاست که نمی تنم بزاریم تو قفس
امروز از خواب که بیدار شدم عصبانی بودم
با همه پرخاش کردم، مامانم، بابام....
همش به دیروز فکر میکنم که باکارایی که کردم که هم خودم و خسته کرد هم سعید رو عصبانی
به هم ریخته ام فقط دوست دارم گریه کنم و برگردم صبح با مامان و بابام مهربون بودم
تو فکرایی که میاد تو ذهنم هی چرخ زدم که مشکل کجاست؟
اولش به این رسیدم که من یه آدم امن تو زندگیم ندارم
یکی که حرف دلمو بهش بزنم برای همین یهو همه چی از دستم در میره رو شروع میکنم تعریف کردن ....
یه شب دیگه به این رسیدم ک من واقعا تکیه گاه و پناه ندارم
در اصل تنهایی من اینه