-
تنها اتفاق این روزهای من است
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 03:18
نه از حادثه خبری هست و نه از اعجاز آن چشم های آشنا از دلتنگی ها هم که بگذریم ... تنهایی تنها اتفاق این روزهای من است ... فاطمه عباسی
-
با این جمله کاملا موافقم!!
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 03:13
هرچقدر عاقلتر باشی اشتباهات احمقانه تری مرتکب میشوی. تو این یکی دو ماه اشتباهاتی داشتم باور نکردنی که هنوزم تکرار میشه!!
-
دوست داشتن های بی دلیل
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 02:55
چقدر این دوست داشتن های بی دلیل ... خوب است. مثل همین باران بی سوال که هی میبارد ... که هی اتفاقا آرام و شمرده شمرده میبارد ......... سید علی صالحی
-
یادداشت سی و چهارم
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 02:49
قبلنا فقط فکر میکردم اما الان یقین پیدا کردم که هیچ کس تو این دنیا پیدا نمیشه که منو با این روحیه و اخلاقیات خاص درک کنه و دوست داشته باشه!! باور کنید هیچ کس!!
-
من که نمیتونم!!
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 12:55
باید عادت کنیم که عادت نکنیم.
-
واقعا..
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 00:02
همیشه ذره ای حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود"، کمی کنجکاوی پشت "همینطوری پرسیدم"، قدری احساسات پشت "به من چه اصلا" ... ،مقداری خرد پشت "چه میدونم" واندکی درد پشت "اشکال نداره" وجود داره!!
-
دلتنگی...
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 00:00
دلتنگ شدن حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره تمنای بودنش رامیکند.
-
آه زندگی!!
شنبه 8 آبانماه سال 1389 23:59
گاهی زندگی آنقدر شلوغ می شود که خودت راگم می کنی..... گاهی آنقدر خلوت می شود که حتی خودت راهم پیدا نمی کنی
-
من به زنِ وجودم افتخار می کنم
شنبه 8 آبانماه سال 1389 18:05
دلم می خواهد زن باشم... یک زن آزاد... یک زن آزاده من متولد می شوم، رشد می کنم تصمیم می گیرم و بالا می روم. من گیاه و حیوان نیستم. جنس دوم هم نیستم. من یک روح متعالی هستم؛ تبلوری از مقدس ترین ها ! ـ من را با باورهایت تعریف نکن ! بهتر بگویم تحقیر نکن! ـمن آنطور که خود می پسندم لباس می پوشم قرمز، زرد، نارنجی ، برای خودم...
-
دیگر بس است!!
شنبه 8 آبانماه سال 1389 11:52
نامم را پدرم انتخاب کرد ، و نام خانوادگیم را یکی از اجدام ، دیگر بس است ، راهم را خودم انتخاب خواهم کرد
-
یادداشت سی و سوم
شنبه 8 آبانماه سال 1389 11:48
اولا برای این بلاگمو راه انداخته بودم که از تبعیض بین دخترا و پسرا تو خانواده ها و جامعه بگم !! اکثر افراد وقتی شروع به بلاگ تویسی میکنن که شکست عشقی خوردن و کسی رو برای درد و دل ندارن حالا میان وبلاگ میزنن!! من بر عکس حرفایی که میخواستم بگم این چیزا نبود چون کمبودی حس نمیکردم پدری دارم که به هر بهانه ای هدیه ای برام...
-
و تغییر آهنگ...
جمعه 7 آبانماه سال 1389 13:10
کلی گشتم تا کد این آهنگ رو پیدا کنم!!! خیلی دوسش دارم!! شما چی؟؟
-
من باور دارم...
جمعه 7 آبانماه سال 1389 11:26
که دعوا و جر ` و بحث دو نفر با هم به معنى این که آنها همدیگر را دوست ندارند نیست. و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که آنها همدیگر را دوست دارند نمىباشد. من باور دارم ... که هر چقدر دوستمان خوب و صمیمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما باید بدین خاطر او را ببخشیم. من باور دارم ... که دوستى واقعى...
-
تعویض قالب
جمعه 7 آبانماه سال 1389 04:05
به جای اینکه به فکر روحیه من یاشید اصرار به تعویض قالب دارید!! من که بهتر نشدم برای بهتر شدن روحیه شما عزیزان و برای اینکه بدونید چقدر برام ارزش دارید و اینکه من به خواسته هاتون احترام میزارم!! بالاخره..... قالبو عوض کردم!
-
هم داستان با شیطان
جمعه 7 آبانماه سال 1389 02:30
با شیطان هم داستان شدم تا دربرابرهیچ آدمی سرتسلیم فرود نیاورم!
-
پس من فسیل شدم!!
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1389 00:01
آنکه در گذشته زندگی میکند، "درگذشته" است . پس من فسیل شدم!!
-
سکوتی سنگین تر از فریاد
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 23:59
برای آرزوهایی که می میرند سکوتی می کنم سنگین تر از فریاد
-
مردی به من نشان بده
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 18:43
یاده از کنارت گذشتم، گفتی:" چندی خوشگله؟" سواره از کنارت گذشتم، گفتی:" برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!" در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت...
-
منـــاجــات
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 00:12
خدای من گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟ گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو...
-
یادداشت سی و دوم
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 22:50
امروز یه کار اشتباه دیگه کردم که باعث شد تمام خاطرات هفته پیشم تداعی بشه که باعث شد دوباره بغضم برگرده خدایا یه راهی پیش پام بزار دوباره اشکام برگشت خدایا
-
زندگی شاید آن لبخندی است،که امروز دریغش کردیم
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 11:31
شب آرامی بود می روم در ایوان، تابپرسم از خود زندگی یعنی چه؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، تکه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین با خودم می گفتم : زندگی، راز بزرگی است که در ما جارست زندگی فاصله...
-
یادداشت سی و یکم
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 01:13
خواست خدا تقدیر و....هرچی که میشه اسمشو گذاشت فقط میخوام بگم خدا خیلی بیشتر از اون چیزی که من فکرشو میکنم دوسم داره با این همه گناه هنوزم منو این همه دوست داره!! حدود سه یا چهار روز بود که کسی یراغمو نگرفته بود منم اوضاع روحی خوبی نداشتم واقعا نیاز به صحبت با کسی داشتم چند بار رفتم سراغ گوشیم که بهش زنگ بزنم بگم آقا...
-
عشق از دیدگاه متولدین 12 ماه سال
یکشنبه 2 آبانماه سال 1389 12:31
متولدین فروردین ماه :به سوی من بیا تا تو را حس کنم و دنیا خواهد دید داستان عشقی سوزان را که شعله اش در قلب من خواهد بود به هنگام عاشقی گویی در دنیای شوالیه ها و پرنسس ها سر میکند. قلبا عاشق است و در عشق پا بر جاست. متولدین اردیبهشت ماه : عشق را در چشمان منبنگرچهره ی بر افروخته ام را ببین و عشق را حس کن به صدای نفس های...
-
بغض می کنم کوتاه
شنبه 1 آبانماه سال 1389 23:10
بغض می کنم کوتاه, لابه لای خنده های بلند. عاشقی می کنم چکه چکه, و می چکم در دریای تردید من...تو...من. ... ... از عشق می گویم... وقتی دلتنگی را ته جیب هایم, در دست می فشارم محکم . دوست داشتن را فریاد می زنم بلند وقتی تنهایی , دندانهایش را نشانم می دهد...تیز.
-
پاک ترین خطای دنیا
شنبه 1 آبانماه سال 1389 10:06
دلهای پاک خطا نمی کنند،بلکه سادگی می کنند و امروز سادگی، پاک ترین خطای دنیاست
-
جکمت آفرینش غم!!
شنبه 1 آبانماه سال 1389 10:03
فرشتگان روزی از خدا پرسیدند : بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را دیگر چرا آفریدی؟ خداوند گفت : غم رابخاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من که خوب می شناسمش تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی کند؟؟؟؟؟؟؟
-
بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود
شنبه 1 آبانماه سال 1389 10:02
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود گاهی تمام حادثه از دست می رود گاهی همان کسی که دم از عقل می زند ... گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست وقتی که قلب خون شده بشکست، می رود اول اگرچه با سخن از عشق آمده است آخر، خلاف آنچه که گفته است می رود وای از غرور تازه به دوران رسیده ای وقتی میان طایفه ای پست میرود هرچند مضحک است و...
-
حکایت آدم ها و فراموشی
شنبه 1 آبانماه سال 1389 09:58
یک ساعت که آفتاب بتابد خاطره ی آن همه شب های بارانی از یاد می رود ، این است حکایت آدم ها و فراموشی .
-
مهدیه گوش کن!!
جمعه 30 مهرماه سال 1389 12:33
اگر داشته های زندگی خود را شمارش کنید، مجالی برای شمارش نداشته های زندگی خود نخواهید یافت!!
-
میدونم نتونستم اینم یادش بدم!!
جمعه 30 مهرماه سال 1389 12:31
هیچکس نمی تونه به دلش یاد بده که نشکنه ... ولی من حداقل می تونم بهش یاد بدم که وقتی شکست با لبه های تیزش دست اونی که شکسته رو نبره!! میدونم نتونستم اینم یادش بدم!!