ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
اول از همه عیدتون مبارک
بعدم میخوام یه ذره اندر احوالاتِ خودم بنویسم
حدودِ یک هفته هست که بنده 6 صبح از جنوبِ غربی تهران به شمالِ شرقی میروم ، مثلا برای کار
الان فکر میکنم بیشتر بیگاریِ ولی خوب تجربه ی خوبیِ
نمیدونم تا کی دووم بیارم
نمیدونم از چی بنویسم اصن حرفم نمیاد
آها روز دوم بود یه دفعه یکی اومد زد پشتم گفت : خانومِ فلانی
گفتم : بله ، شما ؟
گفت : من فلانی هستم همکلاسیِ برادرتون ، داداشی زنگ زدن گفتن هواتون رو داشته باشم سوالی داشتید بپرسید - دختر بودا ...
من : ، همچین داداشِ گلی دارم _ بگذریم کاری هم برامون نکرد ولی خوب داداش یعنی همین
این یاداشت هم از نویسنده ی پستِ قبل هستش :
آدم بعضی وختا حتی وسط یه جمع شلوغ دوس داره از خونه بزنه بیرون و گوشیشو دربیاره و زنگ بزنه به "یه نفــــر" و شروع کنه به صوبت کردن هی بگه و بگه...!
روزایی که "بایـــــــد" با یه نفر صوبت کنی و بعد از کلی بالا پایین کردن کانتکت گوشیت هیشکی رو پیدا نمیکنی یه حال عجیبی بت دست میده
حسی که میگه هوی یارو بذار برو , تو چی میخوای بین این آدما؟
تنهایی نیستااا!!! یه حسی بدتر از اونه , یه حس ساده ولی غیر قابل توصیف
شاید بشه با یه هدفون و یه پلی لیست سر و تهشُ هم بیاری
ولی همیشه تو اون روز که گوشیت تو دستت بود و دستت تو گوشِت , گیر میکنی
روزی که شب نمیشه و صبح شدنش به قیمت چند سال برات تموم میشه
http://www.facebook.com/agha.javad
این مطلب رو تو یه وبلاگ خوندم :
دیدین آدمایی رو که نمیخوان از غمگین بودن و فاز افسردگی دست بردارن؟
دیدین آدمایی رو که هیچ کاری نمیکنن تا از فاز
غم و ناراحتی دربیان؟
دیدین آدمایی رو که حوصله ی خودشونم ندارن؟
بعضیا بلافاصله موقع بحث و درد دل با این آدما
شروع میکنن به نصیحت که عیب نداره همه جی درست و فلان! یا بعضیا بدترش میکنن و
میگن تو خودت نمیخوای حالت بهتر شه!
ولی جلوی این آدما فقط باید سکوت کرد
بذارید هر حرفی دارن بزنن
بذارید حرفایی که مونده تو دلشون و گندیده رو
بالا بیارن
این آدما غمگین بودن رو دوس ندارن
بلکه حاضرن غمگین بمونن ولی غمگین تر نشن!
زندگی این آدما مث آدمیه که رو پله وایسادن و
هی سعی میکنن یه پله برن بالاتر ولی هر دفعه که سعی به بالا رفتن میکنن با مخ
میخورن زمین و میوفتن رو دو تا پله پایین تر واسه همین سعی میکنه بشینه رو همون
پله ای که بوده و منتظر یه کمک باشه واسه بالا رفتن
بهشون نگید که "تو هیچ سعی ای واسه بهتر
شدنت نمیکنی"
آدم وختی همه ی زورشُ بزنه و بجای بالا رفتن و
بهتر شدن بیوفته پایین و بدتر بشه
دیگه بیخیال میشه
یه پیله میبافه و میره توش شروع میکنه به غصه
خوردن
آدم ِ شاد بودن خعلی سخته
آدم بودن خعلی سخته
بودن خعلی سخته
این آدما میخوان نباشن
انقد بهشون گیر ندید بذارید فک کنن نیستن
آدما...
وقتی میخوندم
فقط با خودم گفتم : همون چیزی رو میگه که من نمیتونم بگم