یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

14040824

جمعه میخواستم برم پیش بچه ها که تمرین کوچینگ انجام بدیم 

فکر کردم با خودم لب تاپ ببرم 

هرکاری کردم تو کوله پشتی های خودم جا نشد 

رفتم یکی از کوله های حسین رو خالی کنم یه کتاب پبدا کردم " بنویس و بسوزان" یه همچین چیزایی 

یه سوالایی داشت در مورد خودت که باید جواب میدادی 

الان که فکر میکنم موضوع وحشتناک اینه که جواب هیچ کدوم از اون سوالا " من " نبودم در صورتی که همه دنیای من حسینه

از وقتی گفته میخوام مستقل شم

انگار همه دنیا رو ازم گرفتن تنهای تنها شدم 

موضوع بعدی از شکست عشقی دو هفته پیشش نوشته بود!!!

آوا

که بهش گفته دوسش دارم - و من صبح تو راه فکر میکردم حتی یه پسرم بهم نگفته دوسم داره که اگر میگفت برای همیشه پیشش می موندم 

از شکست عشقی چند سال پیشش گفته 

سارا

که مجبور شده تو فرودگاه ازش خداحافظی کنه 

و یه سری قولا به هم دادن که زیرش زده 

خوش به حالش که حداقل عشق رو درک کرده و من هنوز طعمشو نچشیدم 

از تنهایی هاش نوشته بود 

چقدر دوست داشتم که خیلی بهم نزدیک باشیم از این خواهر برادرا که کلی هر شب برا هم صحبت می کنیم 

درد و دل می کنیم همه رازامون با همه 

اما همه خونه ما به سکوت میگذره از هر دری وارد میشی هیشکی حرف نمیزنه 

بابا دوست داره صحبت کنه ها چون الان دیگه کسی اطرافش نیست 

چند وقت پیش که رفته بودیم خونه بهاره دقت کردم  شدیم مثل بابا

چقد بدم میومد وفتی کسی میومد خونمون یا تو جمع بودیم بابام کلی خوش اخلاق بو

حرف می زد تعریف می کرد 

اما با ما مثل غریبه ها 

حالا حکایت خودمونه !!!!

نمیدونم چیکار کنم .....

14040810

نمیخوام این تصویر فراموشم بشه 

چون هدفم از تلاشای امروز یادم میره 

کار کارمندی؟ خدایی یه زن تا کجا میخواد ادامه بده ؟

 زندگی تو تهران؟ تو خونه ای که قصد تغاییرش رو ندارن؟

مسافت زیاده محل کار تا خونه؟

تغییر نکردن پوزیشن کاری؟ خدایی نباید تا حالا کارشناس ارشدی ، مدیری، قائم مقامی چیزی میشدی؟

حریم شخصی تو خونه و محل کار؟

نظافت همکارا!!!

نجات آدما از سردرگمی ها