یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

14040705

دیروز تو منطقه بازار رانندگی کردم 

یه جوری بودم که به گوه خوردن افتادم، اینقد که گفتن خلوته فکر نکن مثل روزهای عادیه اما خیلی شلوغ بود خیلی زیااااد 

دوست داشتم ماشینو وسط خیابون بزارم و بشینم گریه کنم 

رانندگی های افتضاح، کوچه پس کوچه، موتوری و ......

و در نهایت تصادف کردم از دیروز خیلی حالم بده خیلی زیاد 

خدا رو شکر که مامانم کنارم بود داداشم خودشو رسوند من کامل هنگ بودم 

یه دختره بود ک همش میگفت ماشینمو داغون کردی ولی خدایی هیچی نشده بود فقط سپرش خط افتاد 

امروز صبح ک میومدم هر دو تا تاکسی که سوار شدم تصادف کردن یکی از پشت زد یکی از پشت بهش زدن 

همش داشتم فکر میکردم که اگه ما دو تا مرد بودیم همین قدر دوستانه حل می شد چرا اینقد بزرگش کردیم 

دختره حتی کارت ماشبنشم نمیداد، راننده اسنپ بود معلوم نیست از کجای کرج اومده بود تهران

یه جوریم از من طلبکار بود که ..... مامانم بهش میگفت خب تو رانندگی پیش میاد دیگه

همشم بهم میگفت نزاری بری .....

از استرس پولش خوابم نمیبره این ماه همین جوری 5 میلیون کم داشتم .....استرس اینکه زنگ بزنه چی میخواد بگه روان منو بهم ریخته 



مامانم بنده خدا همش میگفت تقصیر من شد، ضرر هم بهت خورد 

اما من با خودم حرف زدم که اینم بخشی از رانندگیه به هر حال یه روز اتفاق میفتاد... و باید روندشو یاد بگیری

والا پول ندارم ماشین خودمو درست کنم  .......

زندگی میگذره چه سخت بگیری چه آسون



تو این مدت خیلی رانندگی کردن 

بالای شهر تو سربالایی ها 

جاده شهریار 

جاده ساوه 

جاده اراک

تهران و تو شهر خیلی گنده خیلی مخصوصا پایین شهر

اما بیشتر زنها ازم ایراد گرفتن تا مردا ....

من اصلا زن ستیز نیستم ولی باید یه چیزایی رو قبول کنیم 


از دیشب میگ نکنه اونم باید جواب پس بده برای ماشین ، من عین خیالم نیست

هیچی نیست ناتزنیم غم داشته باش، سوگواری کن اما به میدون برگرد.....

کارت ماشینم دستشه و این هفته کلاس دارم باید ماشین ببرم نمیدونم انگار همه چی هجوم آورده تو مغزم 

1404.05.26

بالاخره یه روز بهتون میگم چه آسیب هایی بهم رسوندید 

چه برچسب هایی بهم زدید که برای جدا شدن ازشون چقدر تلاش کردم 

نذاشتید بزرگ بشم، نذاشتید با آدمهای بالاتر مراوده کنم که نکنه از شما بیشتر بدونم 

ولی آخر راهشو پیدا کردم 

میدونستید نظم چقدر برام مهمه و هر لحظه منو گذاشتید وسط بی نظمی ها که از زندگی ساقطم میکنه 

میدونستید حریم شخصی، وسایل شخصی، برنامه ریزی چقدر برام حساسه و باز زیر پا گذاشتید 

یه روز منم پرواز میکنم و اوج میگیرم اونجاست که نمی تنم بزاریم تو قفس

1404.05.12

امروز از خواب که بیدار شدم عصبانی بودم 

با همه پرخاش کردم، مامانم، بابام....

همش به دیروز فکر میکنم که باکارایی که کردم که هم خودم و خسته کرد هم سعید رو عصبانی

به هم ریخته ام فقط دوست دارم گریه کنم و برگردم صبح با مامان و بابام مهربون بودم