یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یادداشت بیست و دوم

خدایا ازت یه خواهش دارم 

چرا من فکر میکنم همه راست میگن 

حتی تو دنیای مجازی 

چرا دلم برای همه میسوزه 

جرا برای همه نگرانم 

چرا دوست دارم همه شاد باشن اما خودم............. 

 

 

چند روز پیش داشتم از سوالای زندگیم برای دوستم میگفتم 

همین جوری مونده بود 

فکر نمیکرد اینقدر زندگیم سوال داشته باشه 

فکر نمیکرد اینقدر زندگی برام سخت باشه 

حالا که این زنگی برام سخت ترم شده 

باید فکر کنم همه اون چیزی که میگن نیستن 

همه میتونن یه روی دیگه هم داشته باشن 

همه غصه هاشون رو میگن که دل دیگران براشون بسوزه 

خدایا چرا صداقت از بین رفته  

چرا مردم دیگه به فکر هم نیستن ........

خدایا کفر نمیگویم.........

خدایا کفر نمیگویم،پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟! 
 
مرا بی آنکه خود خواهم اسیرزندگی کردی. ... 
 
خداوندا! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی.لباس فقر پوشی 
 
غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته. 
 
تهی دست و زبان بسته. 
 
به سوی خانه باز آیی زمین وآسمان را کفر میگویی. نمیگویی؟ 
 
دکتر شریعتی

شاید دوست داشتن همین باشد...

تو را هر لحظه به خاطر می آورم  

 

بی هیچ بهانه ای
  

شاید دوست داشتن همین باشد...