-
1402.03.28
یکشنبه 28 خردادماه سال 1402 08:05
آقای یوسف زاده درست گفت وقتی هم قدت نمیشن هرکاری میکنن ک تو رو بکشن پایین و هم قدشون بشی چی بهتر از زیرآب زدن ولی من خیلی ناراحتم، خیلی دلم شکست همه تلاشم روی راستگوییه وقتی تو هنوز نمیدونستی اینجا کجاست، من از تک تک انتقال وجه ها خبر داشتم پیامک های واریز برای من میومد آقا بالاتر از اینکه سیم کارت مدیرعامل دست من بود...
-
آرزوهای کوچک و به ظاهر مسخره 1
سهشنبه 16 خردادماه سال 1402 12:09
امروز داشتم یادداشت یکی از همکارامو که برای برادرش نوشته میخوندم خودش 5 سالی ازم کوچکتر هست و برادرش 1 سال حدود سه سالی هست که برادرش بر اثر کرونا فوت کرده ولی هنوز این داغ تازه است وقتی این یادداشت رو میخوندم با خودم گفتم خیلی از اینها برای من آرزو هست، جسارت انجامش هم ندارم زیبا نیست؟ اینکه وقتی احساس کمبود دارم...
-
1402.02.23
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1402 21:42
گفتن اگه. حجاب رعایت نکنید چون مجموعه دولتی هست نمیشه پلمپ کنیم اما ورزش بانوان رو تعطیل میکنیم و این در خالی هست ک تنیس آقایون در فضای باز با شلوارک موردی نداره
-
1402.2.6
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1402 10:01
6 اردیبهشت اینو نوشتم و انتظارم این بود ک تکمیلش کنم ولی همین قدر موند ..... و امروز که منتشر میکنم 16 خرداد هست این چند وقته خیلی فکر کردم از این زندگی چی میخوام... تو تعطیلات عید فهمیدم ک چیزی ک بهم معنا میده، کاره... و این خیلی بده چون همیشه توانایی کار نخواهد بود و من در اون حالت قطعا دچار احساس پوچی میشم و این...
-
1402.02.05
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1402 10:41
خب راجع به راننده تاکسی اینقد برای همه تعریف کردم لوس شد دیگه اینجا دستم نمیره بنویسم —------------------------------- موضوع بعدی این که سه رو ز از تولدم گذشت و وارد 37 سالگی شدم الان ک میشینم و از دور نگاه میکنم چه آدم تو مخی هستم همه سوپرایزهامو بهم زدم با بداخلاقی بعد تشکرم نکردم حقش بود برادرمو بغل میکردم و کلی...
-
1402.01.30
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1402 13:24
دیروز سوار یه ماشین شدم این راننده اینقد باحال بود یادم باشه جریانشو بنویسم تا اینجا سال از خودم راضیم، دارم یاد میگیرم کجا سکوت کنم..
-
1402.01.28
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1402 16:24
من از اون آدمای محو هستم از اونا ک اگه سالها تو محل کارم یا خونه امون رفت و آمد کنی شاید اصلا منو نبینی میگی چرا؟ چرا باید خودمو به کسی ک نه من باهاش کار دارم نه اون با من نشون بدم فکر نکنید ک کارمند جز هستما من مدیر داخلی هستم و کل مجموعه رو میچرخونم اما دوست ندارم جلو چشم باشم روزها صدام در نمیاد میشینم پشت میزم...
-
1402.01.27
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1402 08:33
درست حدس زدید من یه آدم حرص درار بداخلاقم یه آدم عقل کل ک همه چی رو خودش میدونه و همه چی رو پیش بینی میکرده از همون آدما ک تا یه اتفاقی میفته میگه منکه گفته بودم اینجوری میشه اما از نظر من دقیقا همینه همیشه هشدار میدم همیشه میگم ک اینجوری میشه اما خب بقیه کار خودشون رو میکنن و وقتی افتادن تو چاه میگن اه توام ک همیشه...
-
1402.1.26
شنبه 26 فروردینماه سال 1402 23:56
گلس گوشیمو عوض کردم انگار دنیا عوض شد.... _____________________ عجب دنیاییه ها من و محیا حداقل هفته ای سه بار همدیگه رو میدیدیم هر شب تو گروه واتس آپ کلی غیبت میکردیم امروز بهش زنگ زدم، بچه اش اینقد بزرگ شده ک داره دندون درمیاره میخواد از شیر بگیرتش و من وقتی دو ماهش بود دیدمش ای روزگار -----—--------------------- تو...
-
1402.1.26
شنبه 26 فروردینماه سال 1402 09:45
دوباره روتین یه ساعت تو رختخواب وول زدن چک کردن گوشی دیر شدن پاشو دیگه دوش گرفتن نیم ساعت منتظر ماشین موندن فحش دادن به خودت ک 7 ماهه ماشین خریدی هنوز میترسی رانندگی کنی چونه زدن با راننده سر کرایه و... شروع شد
-
1402.1.26
شنبه 26 فروردینماه سال 1402 02:59
بعد از 5 روز فردا میخوام برم سرکار هنوز خوابم نبرده و این یعنی فردا سگ اخلاق خواهم بود... من عاشق کار کردنم و همیشه بهترینم ولی نکیدونم چرا دیگه کارم رو دوست ندارم متل قبل فکر میکنم خیلی انرژی گذاشتم و به اندازه ای ک انرژی گذاشتم و تلاش کردم زمینه نشدم و دلسردم کرده.... البته ک در سال جدید تصمیم گرفتم آهسته تر کار...
-
1402.01.25
جمعه 25 فروردینماه سال 1402 22:02
داستان سریال ترکی دیدن من برمیگرده به سریال "اتاق قرمز" من تو مجموعه ای فعالیت میکنم که یه بخشی از فعالیت ما مشاوره هست و طی دو سال اخیر ازهمکارا میشنیدم که این سریال خیلی به کارشون مرتبطه دیگه از اونجایی که هر چیزی یه زمانی داره یه روزی تو فیلیمو این سریال رو شروع کردم به دیدن و چقدر جذاب، چقدر گیرا، چقدر...
-
1402.01.25
جمعه 25 فروردینماه سال 1402 13:11
این یه اصل تو زندگیه روز از وقتی شروع میشه که دوش میگیری من فکر میکنم برای همینه ک روزای تعطیل کسلم چون ما بقی روزا خودمو مجبور میکنم بلند شم، دوش بگیرم و باید به سر کار هم برسم طبیعتا ..... برای همین زمان محدوده و در اسرع وقت دوش میگیرم و روز آغاز میشه ... اما روزهای تعطیل میگم حالا وقت هست، نمیخوام جایی برم ک و ......
-
1402.01.25
جمعه 25 فروردینماه سال 1402 00:23
به وبلاگایی که این گوشه گذاشتم نگاه میکنم دیگه تقریبا هیچ کدوم هویت قبل رو ندارن اسمشون عوض شده با منِ الان سنخیتی ندارن منم با منِ سال 89 سنخیتی ندارم اوووووووه 89 اهههههه یه دختر 24 ساله بودم دوستای خوبی اینجا پیدا کردم دنیا همیشه ک نه اما بیشتر اوقات خوبیا رو بهم نشون داده دیگه بزرگ شدم سعی میکنم تو اون مشکلاتم...
-
1402.01.24
جمعه 25 فروردینماه سال 1402 00:09
دقیقا ساعت 12 شبه و وارد روز جمعه شدیم دقیقا یه هفته دیگه ئارد سی و هفت سالگی میشم یه دختر مجرد سی و هفت ساله ..... امشب شب قدره و فقط مامانم در حال مناجاته، فکر کنم فقط برای اون دین و ایمونی باقی مونده منکه امسال تقریبا روزه ای هم نگرفتم تقریبا هیچی از دین دیگه تو وجودم نیست همیشه انسانیت مهمتر بود همیشه ..... یادم...
-
جمعه ١٩ خرداد
جمعه 20 خردادماه سال 1401 17:42
فکر میکردی میشه روش حساب کرد ولی اونم یه فرصت طلبه برای رسیدن به هدفش. دستش به مدیر نمیرسه آویزون تو شده براش حکم پله نردبون رو داری....
-
١۵ خرداد ١۴۰١
یکشنبه 15 خردادماه سال 1401 20:47
نیاز به آغوش دارم فقط همین تسکینم میده
-
13 فروردین 1401
شنبه 13 فروردینماه سال 1401 23:57
شب آخر تعطیلات عیده فردا هم روز اول ماه رمضون! منم دو روزه سرماخورده افتادم اینقد سردرد و آبریزش بینی و اشک دارم ک کلافه شدم اونایی ک میگفتین از ما خبر نمیگیری از من خبر میگیرید حالا ک افتادم تو خونه؟ چند وقته دلم یه دوست میخواد از اونا ک بعد از ظهر بعد از کار بهم زنگ بزنیم سیر تا پیاز رو تعریف کنیم غیبت کنیم بخندیم...
-
آخرین روزهای اسفند 1400
جمعه 27 اسفندماه سال 1400 10:30
آدم یه وقتایی واقعا حیروون میشه نمیدونه اونی که حتی سکوتتم می فهمید رو باید بزاری کنار؟
-
دوم
جمعه 20 اسفندماه سال 1400 13:30
میدونی چی تو دلمه؟ به واسطه شغلت آدما وقتی میان پیشت ک پر از غم هستن پس اگه بهت غم نگم دوستت نیستم
-
٢٠ اسفند ١۴٠٠
جمعه 20 اسفندماه سال 1400 08:14
حس جالبی نیست خیلی وقته این افکار میاد تو ذهنم ولی میگم نزدیک پریوده به افسردگی رسیدی ولی شاید حقیقت باشه از جمع دوستام طرد شدم، من واقعا درکی از احساسات اونا نداشتم ک بخوام همدردی کنم خب اونام درکی از احساسات من نداشتن مگه همه چیز دو طرفه نیست؟ چند سال پیش ک اون اتفاقا برای بابا افتاد خودمو نمیبخشم چون همش تو فکرم...
-
1400.2.31
جمعه 31 اردیبهشتماه سال 1400 20:34
آدم چاق رو هیچ کس دوست نداره حتی خودش
-
26 فروردین 1400
پنجشنبه 26 فروردینماه سال 1400 00:04
3 دقیقه بامداد کاش تا صبخ در گوشم حرفهای عاشقانه میزد....
-
1400.1.1
یکشنبه 1 فروردینماه سال 1400 00:27
سال جدید قرن جدید هفته جدید خدایا نمی دونم چی رقم میخوره اما هرچی هست خوبه سال وحشتناکی بود کی فکر میکرد پام به دادگاه باز شه کی فکر میکرد اینقدر بترسم اما فهمیدم چقدر خانوادم پشتم هستن فکر نمیکنم هیچ وقت بتونم شهاب روببخشم هیچ وقت .....
-
1399.5.8
چهارشنبه 8 مردادماه سال 1399 18:04
امروز پدر آقای رضایی اومد دفتر فقط من بودم و آقای رمضانی اومد پیش من و گفت: میخوام یه موضوع محرمانه ای رو بهت بگم گفتم جانم؟ بچه ها گفتن یکی مزاحمت میشده؟ موضوع حل شد؟ یاد پدربزرگ ها افتادم، چقدر دلسوز یعنی روزای خوب زندگی رسیده؟ ازدواج پسرشو تبریک گفتم و فکر کرد دیر ازدواج کرده گفتم منم همسن حمیدرضام دیر نشده دورش...
-
1399.04.14
شنبه 14 تیرماه سال 1399 11:33
نیاز به عشق و محبت از جنس مخالف انکار نشدنی است نباید باهاش بجنگم از تو سستم میکنم با کوچکترین محبتی از درون تهی میشم جالبه شاید از اول این وبلاگ که احتمالا 10-12 سال کوچیکتر بودم مشکل همین جا بوده هنوزم میجنگم و انکار میکنم ولی امروز به این نتیجه رسیدم که باید قبول کنم که یه نیازه مثل تشنگی مثل گرسنگی اما مثل تشنگی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 اردیبهشتماه سال 1399 23:48
بزرگترین اشتباه من دلسوزی برای دیگرانه پس خودم چی؟ شد مثل مامان مامان برای خانواده من برای همه باید یاد بگیرم اول خودم بعد خانواده و بعد کسایی که روزهای سختی کنارم هستن و بعد دنیا از هرچی خوشت نمیاد بگو انعطاف همیشه خوب نیست
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 اردیبهشتماه سال 1399 23:43
اگر الان بودی میگفتی مگه خودت نگفتی شبا نمیرم حموم سینوزیتم عود میکنه اصلا هر وقت دوست دارم میرم حموم تو چیکار داری والا!
-
عاشورای ٩٨
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1398 19:44
شاید حکمت امروز تفکر بود.... چرا من رویا ندارم؟
-
1398.5.19 " پدر"
شنبه 19 مردادماه سال 1398 11:46
پدرها تو رو خدا تا زمانیکه ناز و نوازش و قربون صدقه رفتن کلامی رو یاد نگرفتید، دختر نیارید....