| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | |||||
| 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
| 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
| 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
| 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
6 اردیبهشت اینو نوشتم و انتظارم این بود ک تکمیلش کنم ولی همین قدر موند .....
و امروز که منتشر میکنم 16 خرداد هست
این چند وقته خیلی فکر کردم از این زندگی چی میخوام...
تو تعطیلات عید فهمیدم ک چیزی ک بهم معنا میده، کاره...
و این خیلی بده
چون همیشه توانایی کار نخواهد بود و من در اون حالت قطعا دچار احساس پوچی میشم و این افتضاحه....
فکر کرپم چرا کارمو عوض نمیکنم با این همه اعصاب خوردی...
چون آزادی عمل دارم
آقا بالاسر ندارم، دستور بده ندارم ولی خب بازخواست کننده دارما
اعتمادی ک بهم هست
ساعت کاری مناسب ک نمیخواد صبح زود پاشم
محیطی ک باعث رشد شخصیتی میشه و...
خب راجع به راننده تاکسی
اینقد برای همه تعریف کردم لوس شد
دیگه اینجا دستم نمیره بنویسم
—-------------------------------
موضوع بعدی این که سه رو ز از تولدم گذشت و وارد 37 سالگی شدم
الان ک میشینم و از دور نگاه میکنم چه آدم تو مخی هستم
همه سوپرایزهامو بهم زدم
با بداخلاقی
بعد تشکرم نکردم
حقش بود برادرمو بغل میکردم و کلی ازش تشکر میکردم
اگه کسی منو دوست داشته باشه خیلی دوسم داره ک این تو مخ رو تحمل میکنه
فهمیدم شهودم بالاست
اما تو مرحله بعدی باید یاد بگیرم چجوری ازش استفاده کنم
دیروز سوار یه ماشین شدم
این راننده اینقد باحال بود
یادم باشه جریانشو بنویسم
تا اینجا سال از خودم راضیم، دارم یاد میگیرم کجا سکوت کنم..