ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
اول اینکه آسمون امشب قرمز شده
خدا کنه بباره
یکمی نفس بکشیم
خدا کنه....
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بعضی وقتا یه سکوتی تو خونه حکم فرما میشه که آدمو اذیت میکنه
یه سکوتی که نشونه ی یه دلخوریه
یه دلخوری که همه میدونن هست اما حرفی ازش نمیزنن
حالا تو میدونی ریشش چیه
از خدا میخوای کاش میتونستی درستش کنی
نمیدونم شاید هنوز ارادم قوی نشده
شاید تنبلیه
شاید.....
دو هفته است
صبحها که از خواب بیدار میشم
اول پرده رو میزنم کنار
از بین ساختمانها سرک میکشم
تا شهرو ببینم ـ این تهرانم چه شهره بیخودی شده اولش که اومده بودیم اینجا فقط درخت و باغ بود
حالا همش ساختمون
ببینم بالاخره این آسمون یه ذره آبی میشه
میتونم کوهها رو ببینم
اما نه
نمیشه
حالا این چند روزه
صبحها حوبه
فکر میکنی
این لایه خاکستری که شهرو بغل کرده
گذاشته و رفته
اما هنوز به ظهر نرسیده برمیگرده
خسته شدم
از این شهر که بدم میومد
حالا دیگه غیر قابل تحمل شده
من موندم ما چجوری زنده ایم
یه هفته که برج میلاد معلوم نبود
حالا هم مثله یه سایه میبینمش
خدایا پس کی یه بادی
بارونی
چیزی میفرستی
تا ما هم بتونیم نفس بکشیم
شایدم اینا واقعا عذابه الهیه
منکه کم گناه نکردم
داره بیشترم میشه
نمیدونم چیه!!