دختر تنها! سکوت بلندترین فریادی است که می تواند گوش کر مانده فلک را شنوا کند. تنها سکوت است که سیلی بر صورت آسمان می زند و به یادش می آورد که خواستگاه خداست برای زمینیان. تو گرفتار نیستی این فریاد است که در گلوی سکوت سبز تو اسیر است. پس به این سکوت ببال...
با سلام از عشق گفتی و من هم از عشق برای تو می گویم.
دلم تورا بهانه می کند ... ! به قلب خسته ام ، نگاه تورا بهانه می کند شکستم از درون ، دلم هماره ناله می کند
وقتی نگاه می شوم به خیره ، عکس در اتاق دو دیده مست روی تو عجب ! نظاره می کند
گهی سکوت ، می شود به ذهن من ، چه با صفا گهی درون ، با تبش به غم روانه می کند
شدم اسیر و بی قرار نشسته ام به انتظار خیال دیدنت ، کنون دلم جوانه می کند به رنج و درد دوری ات شدم به بند و من اسیر به سوختنش در التهاب دلم زبانه می کند
دلم ز شادی ات شکفت شفا گرفته بی امان به بذر و بزم عاشقی درون خزانه می کند
غزل به یاری ام نشست به وقت بی قراری ام به شعر تازه ، اینچنین تو را به نامه می کند *** نوپا
به امید دیدار
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
دختر تنها!
سکوت بلندترین فریادی است که می تواند گوش کر مانده فلک را شنوا کند. تنها سکوت است که سیلی بر صورت آسمان می زند و به یادش می آورد که خواستگاه خداست برای زمینیان.
تو گرفتار نیستی این فریاد است که در گلوی سکوت سبز تو اسیر است. پس به این سکوت ببال...
با سلام
از عشق گفتی و من هم از عشق برای تو می گویم.
دلم تورا بهانه می کند ...
! به قلب خسته ام ، نگاه
تورا بهانه می کند
شکستم از درون ، دلم
هماره ناله می کند
وقتی نگاه می شوم
به خیره ، عکس در اتاق
دو دیده مست روی تو
عجب ! نظاره می کند
گهی سکوت ، می شود
به ذهن من ، چه با صفا
گهی درون ، با تبش
به غم روانه می کند
شدم اسیر و بی قرار
نشسته ام به انتظار
خیال دیدنت ، کنون
دلم جوانه می کند
به رنج و درد دوری ات
شدم به بند و من اسیر
به سوختنش در التهاب
دلم زبانه می کند
دلم ز شادی ات شکفت
شفا گرفته بی امان
به بذر و بزم عاشقی
درون خزانه می کند
غزل به یاری ام نشست
به وقت بی قراری ام
به شعر تازه ، اینچنین
تو را به نامه می کند
***
نوپا
به امید دیدار