یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

هر وقت دلت تکان خورد......

هر وقت دلت تکان خورد اول خوب بخند ! خداست . دارد با تو شوخی می کند. 
  
می گوید این دل هنوز هم همین جاست و هنوز هم کوچک است . هنوز هم به این جا و آن جا وابسته است . 
 
 بخند، بخند و بفهم! بفهم که این دل را باید راه ببری . همین طور که خدا آفریده است او را، با تمام تعلقاتش . 
 
 بابستگی هاش.

بهار غریب ...

من به درماندگی صخره و سنگ

من به آوارگی ابر و نسیم

من به سرگشتگی آهوی دشت

من به تنهایی خود می مانم

من در این شب

که بلند است به اندازه حسرت زدگی

گیسوان تو به یادم می آید

من در این شب

که بلند است به اندازه حسرت زدگی

شعر چشمان تو را می خوانم

چشم تو چشمه شوق

چشم تو ، ژرف ترین راز وجود

برگ بید است که با زمزمه جاری باد

تن به وارستن عمر ابدی می سپرد

تو تماشا کن

که بهاری دیگر

پاورچین پاورچین

از دل تاریکی میگذرد

و تو در خوابی

و پرستو ها خوابند

و تو می اندیشی

به بهاری دیگر

و به یاری دیگر

نه بهاری

و نه یاری دیگر

حیف

اما من و تو دور از هم می پوسیم

غمم از وحشت پوسیدن نیس

تغمم از زیستن بی تو

در این لحظه پر دلهره است

دیگر از من تا خاک شدن راهی نیس

تاز سر این بام

این صحرا

این دریا

پر خواهم زد

خواهم مرد

غم تو این غم شیرین را

با خود خواهم برد

 

یادم باشد....

یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ... 

یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند