یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یادداشت پانزدهم

این روزا مامانم میره میاد میگه مهدیه یه چیزی شده ناراحتی   

منم میگم چی من ناراحتم نه بابا - مامانا همیشه همه چیزو میدونن 

اما واقعا ناراحتم  

فوقش فکر میکنه فکر پایان نامه ام اما......... 

فقط ع فهمید من چمه و از زندگی چی میخوام  

ممنونم که حداقل تو توی این دنیا البته بعد از خدا فهمیدی من چمه 

و ممنون از گوش کردن به درد دلهام 

و ممنون از راهنماییهات

برای ....

گرگ دیدن مهم نیست،این روزهاسالم ماندن میان گرگها مهم است...

یادداشت چهاردهم

این روزا فکر میکنم دو سال از زندگی عقبم و به همین علت زندگیم نیازمند به یه تحول اساسی و عظیمه!! 

وقتی که تمام وقت پایان نامم رو این کارآموزی گرفت‌‌ فکر نمیکرد حالا یه غصه بزرگ برام بشه! 

اون موقع هر کدوم از بچه ها باهام تماس میگرفتن وضعیت منو داشتن اما اونو کارآموزی رو زود تموم کردنو چسبیدن به پایان نامه اما زمانی کارآموزی برای من تموم شد که تا زمان دفاع ۲۰ روز بیشتر نمونده بود 

اونموقع هم چیزی احساس نشد تا زمانیکه یکی یکی بهم زنگ زدن و برای دفاع دعوتم کردن 

اون موقع بود که به عمق فاجعه پی بردم!! 

یک ترم تمدید پایان نامه یعنی یک سال عقب افتادن از کنکور ارشد!! 

و دوباره ۱ سال عقب موندن از زندگی !! 

نمیدونم چه جوری جبرانش کنم میدونم نیازمند اراده قویه اما یه ترسی وجود داره که مانعش میشه!!