گاهــــــی دلم برای خودم تنگ میشود...
گاهـــی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ میشود....
گاهــــــــــی دلم برای پاکیهای کودکانه ی قلبم میگیرد....
گاهی دلم از رهگذرانی که در این مسیـر بی انتها آمدند و رفتند، خسته میشود....
گاهـــــــی دلم از راهزنانی که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد....
...گاهــــــــی آرزو میکنم ای کاش...
دلــــــی نبود تا تنگ شود...
تا خسته شود... تا بشکند

مهدیه
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 ساعت 12:15 ق.ظ
گفتم خدایا از همه دلگیرم ، گفت:حتی از من؟
گفتم:خدایا دلم را ربودند ، گفت:پیش از من؟
گفتم:خدایا چقدر دوری ، گفت:تو یا من؟
گفتم خدایا تنهاترینم ، گفت:پس من؟
گفتم خدایا کمک خواستم ، گفت:از غیر من؟
گفتم خدایا دوستت دارم ، گفت:بیش از من؟
گفتم خدایا انقدر نگو من ، گفت:من توام تو من!!!!
مهدیه
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 10:16 ب.ظ
زندگی را می توان درغنچه ها تفسیر کرد
با نگاه سبز باران عشق را تعبیر کرد
زندگی را پر ز احساس کبو ترها نمود
کینه را با نگاه ساده ای زنجیر کرد
همچو شبنم چشم را درچشم شقایقها گشود
طرح یک لبخند را بر برگ گل تصویر کرد
زندگی را می توان در خلوت هر صبحدم
با وضوئی با دعایی با خدا تقدیر کرد
کاش میشد لحظه ها را قاب کرد
روزهای تیره را خواب کرد....
مهدیه
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 06:15 ب.ظ