ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هفته پیش با مامانی رفته بودیم بیرون،میخواستیم از خیابون رد شیم که ... یهو مامانی دست منو محکم گرفت
اول گرمای دستش یه حس خوبی بهم داد اما حتی یه ثانیه هم نشد که یه اضطرابی همه وجودمو گرفت
حس کردم مادری که همه امید من بود حالا من شدم براش همه امیدش
سخت بود،یه آن بغض کرده بودم
یه چیزی روی شونم سنگینی کرد :
مسئولیت
روز زن،بابایی یه دسته گل خریده بود که روش نوشته بود :
تقدیم به بهترین همسر دنیا