یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یادداشت سی و هشتم

امشب اصلا حالم خوب نیست، اصلاً!!

بغضی هست که دوست ندارم باشه

و دلیلشو نمیدونم!!

دوست دارم حرف بزنم و بگم تا کشفم کنه!!

ببینه میفهمه من چمه!!

خودمم حال خودمو نمیفهمم

انگار این بغض لعنتی که نمیدونم چرا یکی دو ساعتیه پیداش شده ، تمام ترسایی که داشتم رو یادم میاره

خدایا.....

یه چیزی تو وجودم هست که نمیدونم چیه!!

یه جور ترسه 

نمیدونم

شاید باشه

اما از چی؟؟

هزار و یک دلیل داره 

اما

فکر میکنم همه از فرعیاته!!

اصلیه خودشو نشون نمیده!! 

غریو را تصویر کن !

سکوت آب می‌تواند خشکی باشد و فریاد عطش؛

 سکوت گندم می‌تواند گرسنگی باشد و غریو پیروزمندانه‌ی قحط ؛


  همچنان که سکوت آفتاب ظلمات است


اما سکوت آدمی فقدان جهان و خداست ؛ غریو را تصویر کن !

زندگی کوتاه است!!

زندگی کوتاه است، قواعد را بشکن، سریع فراموش کن، به آرامی ببوس، واقعاً عاشق باش، بدون محدودیت بخند، و هیچ چیزی که باعث خنده ات میگردد را رد نکن