یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یادداشت سی و هشتم

امشب اصلا حالم خوب نیست، اصلاً!!

بغضی هست که دوست ندارم باشه

و دلیلشو نمیدونم!!

دوست دارم حرف بزنم و بگم تا کشفم کنه!!

ببینه میفهمه من چمه!!

خودمم حال خودمو نمیفهمم

انگار این بغض لعنتی که نمیدونم چرا یکی دو ساعتیه پیداش شده ، تمام ترسایی که داشتم رو یادم میاره

خدایا.....

یه چیزی تو وجودم هست که نمیدونم چیه!!

یه جور ترسه 

نمیدونم

شاید باشه

اما از چی؟؟

هزار و یک دلیل داره 

اما

فکر میکنم همه از فرعیاته!!

اصلیه خودشو نشون نمیده!! 

نظرات 9 + ارسال نظر
احسان چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:44 ب.ظ http://ican65.blogsky.com

اصلیه همونیه که خودت میدونی ..
پس اینجوری نگو ...
سعی کن اونو برا خودت ترجمه کنی ...

اصلیه همونیه که خودم نمیدونم!!
سردرگمم

[ بدون نام ] چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:47 ب.ظ

اونکه میگفت جونش به جونت بسته است / حالا داره به گریه هات میخنده

اونکه میگفت بدون تو میمیره / دروغ میگه دلش جنس کویره

دروغ میگه تو گوش نده به حرفاش / نگو میخوای هنوز بمونی باهاش

خیال نکن بدون اون میمیری / بذار بره ، نباشه جون میگیری . . .

دروغ میگی!!
دوست ندارم اینارو بشنوم
دوست ندارم!!
چرا اشکامو در میاری!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:49 ب.ظ

گاه کوچکم میبینی و گاه بزرگ ، نه کوچکم و نه بزرگ .

خودت هستی که دور می شوی و نزدیک . . .

[ بدون نام ] چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:57 ب.ظ

یک شبی مجنون نمازش را شکست / بی وضو در کوچه ی لیلا نشست / گفت : یارب از چه خوارم کرده ای ؟ / بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟ / مرد این بازیچه دیگر نیستم / این تو و لیلای تو ، من نیستم / گفت ای دیوانه ، لیلایت منم / در رگت پنهان و پیدایت منم / سال ها با جور لیلایت ساختی / من کنارت بودم و نشناختی .

[ بدون نام ] چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:59 ب.ظ

شکسته های دلت را به بازار خدا ببر ، خدا خود بهای شکسته دلان است

امین پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:31 ب.ظ

سلام این چند روزی که نبودم خوش گذشته بهتون اجی جونم حال و احوالتون چطوره ؟؟ امیدوارم خوب و خوش باشید

سلام
نبودی!!
نامتم خوندم
یه فکری میکنم برات!!
تا خوبی چی باشه
دارم سعی میکنم به یه چیزایی عادت کنم!!

امین پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:36 ب.ظ

سلام ممنونم یکی جوری نشید اجی در ضمن با نظر اون خانمی که عر گفته مخالف هستم دوست داشتن وجود داره و و اقعیت همه ادم که ها مثل دروغ نمیگن وقتی میگن دوست دارن دوست دارن و راست میگن خوب میخواهی چکارم کنی اجی

امین جان واقعا میخواستم اینجا رو تعطیل کنم
هنوزم شک دارم برای ادامش
اما فکر میکنم اینجا به من هویت جدیدی داده!!
اگه یه روز تعطیلش کردم
میلم که هست!!
اونم زیاد چک میکنم
به هر حال بی خبر نمیزارم این داداشی رو!!
و اینکه نباید هر دوست داشتنی رو باور کرد
بعضی هستند که ادعایی دارند تو را عاشق میکنند
حالا که فهمیدی دوست داشتن چه لذتی داره
میگن بسه !!
و....

امین جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ق.ظ

اره اینطور ادم ها هم زیاد هستند البته هم جور ادمی وجود داره ولی ادم بدهای بدون شک تعدادشون خیلی زیادتر هستند نسبت به مثلا خوب ها من منظوری نداشتم ممنونم ایمیلتون هم روی چشمم حتما گذرم بیوفته ایمیل براتون میدم

. جمعه 19 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:05 ب.ظ http://nog.blogsky.com

نمی دونم ولی بعضی موقعها که این حس به سراغ من میاد. اگه بارون بباره، بدون هیچ مقدمه ای میرم زیر بارون وقدم می زنم( البته در شب) ولی اگه تو محل کار باشم. یه مرخصی می گیرم و میرم تو پارک می نشینم. اگه شب باشه میرم دراز می کشم وبه آهنگ مورد علاقم گوش می دم!!!!!!!!!!!

من هم آرزو داشتم
شب زیره بارون قدم بزنم
اما انگار شده یه آرزوی محال
دیگه هیچ تمرکزی نیست
برای حتی گوش دادنه آهنگ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد