بغض می کنم کوتاه,
لابه لای خنده های بلند.
عاشقی می کنم چکه چکه,
و می چکم در دریای تردید
من...تو...من. ...
...از عشق می گویم...
وقتی دلتنگی را ته جیب هایم,
در دست می فشارم محکم
.
دوست داشتن را فریاد می زنم بلند وقتی تنهایی ,
دندانهایش را نشانم می دهد...تیز.
مهدیه
شنبه 1 آبانماه سال 1389 ساعت 11:10 ب.ظ
بازم سلام من که ارزومه و از خدامه که همیشه شاد باشی ولی دیگه با همه چیز با یک چشم برخورد نکن اجی مهدیه
غم من از اون چیزی که فکر میکنی نیست!!
اونم جزء کوچیکی از غممه
غم بزرگ من از آینده ی مبهم
سردرگمی
بیکاری
و...........
هزار و یک سوال بی جواب دیگس!!
منم که مثل شما هستم در زمان حال که زندگی میکنم معلوم نیست چی میکنم کارم چیه بارم چیه در اینده چی در انتظارمه بدیختی فقط چه برسه به اینده ام که بخواهم .....اما چکار کنم عاشقی دیگه اینم میشه یک حسرت برام میدونم یک امید از دست رفته است
عاشقی دلیل خوبیه برای ادامه راه.......!!

اما مشکل من اینه که انگیزه ای برای ادامه نیست و
همچنین اراده ای
و نیز عشقی........
تازه بهش بی اعتمادی
بدبینی
و خیلی چیزای دیگه اضافه شده
که زندگی رو روز به روز سخت تر میکنه
من سعی میکنم از این دریای متلاطم خودمو نجات بدم
سعی میکنم شادی رو بیارم
اما فقط ظاهر رو درست کردم
عاشقی دلیل خوبیه برای اینکه خودت از پیدا کنی و بخاطرش و برای رسیدن بهش تمام تلاشت رو بکنی ولی به قول خودتون عاشقی باید دو طرفه باشه نه یک طرفه
خودت نوشته بیدی ؟؟ !!
عالیه که دختر !!
یک جورکایی شبیه خودمی !!!!
میحسمت شدید !!!!!!!