چقدر تلخ می نویسی... هنوز مانده تا غم اکسیر جوانی را در جان لحظه ها بریز و بگذار تقدیر با همه تلخی هایش از لحظه هایی که متعلق به توست بگذرد. شادی بزرگترین سهم تو از زندگی است پس سهمت را از زمان بگیر. دختر تنهای مهربان ... از این غم غریب به حرمت شادی هایت بگذر
یه دوست نمیزاره شاد بمونم!!؟؟ فاصله ای تا غم ندارم جوانی....اکسیر حوانی.......!!؟؟ سهم من از زندگی!!؟؟
چقدر تلخ می نویسی...
هنوز مانده تا غم
اکسیر جوانی را در جان لحظه ها بریز و بگذار تقدیر با همه تلخی هایش از لحظه هایی که متعلق به توست بگذرد.
شادی بزرگترین سهم تو از زندگی است پس سهمت را از زمان بگیر.
دختر تنهای مهربان ...
از این غم غریب به حرمت شادی هایت بگذر
یه دوست نمیزاره شاد بمونم!!؟؟
فاصله ای تا غم ندارم
جوانی....اکسیر حوانی.......!!؟؟
سهم من از زندگی!!؟؟
دوست؟؟؟
مگر دوست است کسی که شادی را از تو میگیرد...
شاید بهتر باشد در انتخاب دوستانت؟؟؟ تجدید نظر کنی یا شاید هم در واژه ها ...
بگذر از چنین دوستی...
شاید....!!؟؟
گذشتن از وابستگی ها
از دلبستگیها
خیلی سخته...!!؟؟