یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ
یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

یـکـــــــــــــــــــ فنجـــــــــــــــــــــــانـــــ سکــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــ

چه دنیای بزرگی شده

چه دنیای بزرگی شده ،  

تا چشم کار می کند, 

جای تو خالیست
نظرات 7 + ارسال نظر
احسان دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:55 ق.ظ http://ican65.blogsky.com

بابا این همه درب و داغون تو اینترنت هست خوبه به خودم امیدوار شدم
بیا برو وبلاگ منم بخون خوبه برات خوبه شایدم نه
ولی شاید بعضی جاهاش دیدگاهتو عوض کنه البته اینا رو من میگم
خیلی باحاله همه ما یا از پسر ضربه خوردیم یا دختر...
عجب روزگاری شده ها
ولی باید زندگی کرد باید امید داشت

خوش به حالت
من که به خودم امید ندارم
آخرین امیدهام هم این ساعتها که دیگه نزدیک صبحه داره نا امید میشه
بزرگترین مشکلم اینه که نمیتونم با مشکلاتم کنار بیام
نمیتونم گذشته رو فراموش کنم
و هیچ انگیزه ای برای حرکت رو به جلو ندارم
امیدی برای آینده نیست

احسان دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:15 ق.ظ http://ican65.blogsky.com

اول که نظر قبلی رو دادم یه ذره از مطالبتو بیشتر نخونده بودم
الان خیلیشو خوندم
دوست ندارم بگم گریه کردم پس میگم بغض گلومو گرفت چون یاد خودم افتادم
نمیدونم جزو کدوم دسته از طبقه بندی پسرات هستم ولی چون خودمو میشناسم ،میدونم هیچوقت نمیتونم کسی رو گول بزنم حرفای خیلی قشنگم بلد نیستم
ولی میدونم همیشه به دوستم بیشتر از خودم بها دادم چه دختر چه پسر هیچ وقت جو گیر نشدم ،این حرفا رو نمیگم که ازم خوشت بیاد میگم چون فکر میکنم بعضی چیزایی رو که نوشتی تجربه کردم شایدم به نوعی به واسطه صداقتم تنها شدم زمونه خیلی خرتو خره بخدا...
خوشحال میشم اگه بتونم یه ذره حتی کمکت کنم تا آروم شی چون خودمم باید آروم شم باید با یه نفر که بفهمم و الکی سر تکون نده و تایید کنه حرف بزنم خوشحالم میکنی یه سر بیایی وبلاگم بازم معذرت انقدر حرف زدم

نمیدونم چی بگم
من خودم اوضاعم ایندر خرابه که فکر نمیکنم بتونم به کسی کمک کنم

حمید دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:27 ق.ظ http://hamid65.co.cc

آخی.چرا؟
مگه گذشته چی شده؟
خواستی پیش ما بیا
فعلا

باید به اینفکر کنم که گذشته ها گذشت
باید یاد بگیرم به فکر آینده باشم

احسان دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:28 ق.ظ

بخدا من از تو بد تر بودم
منی که فکر میکردم خیلی حالیمه همیشه به خودکشی به دید احمقانه ترین کار ممکن نگاه میکردم به مرز خود کشی رسیدم تمام امیدم پوچ شده بود فقط مرگ میخواستم

مرگ!!
شما دیگه اوضاعت خیلی خرابه
امیدوارم خداوند کمکتون کنه
چون هیچ کس بیشتر از اون دلش برای ما نمیسوزه
بیشتر از اون ما رو دوست نداره

افشین دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:35 ق.ظ http://kuorosh2009.blogsky.com

سلام عزیزم مگه من مردم که تو تنهایی

[ بدون نام ] دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:43 ق.ظ http://mojtaba2010m.blogsky.com

سلام
همیشه امید برای اینده هست--البته هیچ وقت این دنیای مجازی راست نمی گفته همیشه درونش دروغهایی بزرگی هست که تزئین شده با لعاب راستی وما فکر میکنیم که راسته--همیشه در دنیای مجازی حرفهای قشنگ زندگی مون رو به هم زدیم از اعصاب خوردیها از بداخلاقیهامون از بدیهامون نمی گیم-همیشه خودمون رو زیبا جلوه دادیم ولی در دنیای واقعی همیشه اینطوری نیست وبدیهامون نیز مشهوده-به کسی در نت دل نبند-دل بستن یعنی چی -از یه پسر یادختر ناراحتیم یعنی چی --دل به دلدار واقعی ببند که این دلداران مجازی نفسی به نفس زنده نیستند

ممنون
واقعا امید بخش بود
بازم ممنون

kami دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 ق.ظ http://inkare@nimbuzz.com

chete baw?!!
lezate zendegi ke faghat dar in chiza nist, ke ba ye shekast dar 0n khodemun0 bebazim .
say k0n lezathaye dg r0 ham tajr0be koni , dar zemn ta kh0det nakhay kasi nemitune...

راست میگی
اما لذتهای دیگه به چشمم نمیاد
درکشون نمیکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد